بررسی مصداق « دابة الارض » در روايات فريقين - صفحه 83

از ابن عباس روايت شده است: همانا دابة الارض جنبنده‌اي از جنبندگان زمين است که چهار پا و دم و پر دارد.

دسته دوم. رواياتي که به نوعي تطبيق دابه، بر امير مؤمنان را سلب نموده و يا دست کم در هاله‌اي از ترديد قرار مي‌دهند.

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُسَيدٍ الْكِنْدِي وَ كَانَ مِنْ شُرْطَةِ الْخَمِيسِ،۱عَنْ أَبِيهِ قَالَ: إِنِّي لَجَالِسٌ مَعَ النَّاسِ عِنْدَ عَلِي عليه السلام، إِذْ جَاءَ ابْنُ مُعِزٍّ وَ ابْنُ نَعْجٍ مَعَهُمَا عَبْدُ اللهِ بْنُ وَهْبٍ قَدْ جَعَلَا فِي حَلْقِهِ ثَوْباً يجُرَّانِهِ، فَقَالَا: يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! اقْتُلْهُ وَ لَا تُدَاهِنِ الْكَذَّابِينَ. قَالَ: ادْنُهْ! فَدَنَا، فَقَالَ لَهُمَا: فَمَا يقُولُ؟ قَالَا: يزْعُمُ أَنَّکَ دَابَّةُ الْأَرْضِ وَ أَنَّکَ تُضْرَبُ عَلَى هَذَا قُبَيلَ هَذَا يعْنُونَ رَأْسَهُ إِلَى لِحْيتِهِ. فَقَالَ: مَا يقُولُ هَؤُلَاءِ؟ قَالَ: يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! حَدَّثْتُهُمْ حَدِيثاً حَدَّثَنِيهِ عَمَّارُ بْنُ ياسِرٍ. قَالَ: اتْرُكُوهُ فَقَدْ رَوَى عَنْ غَيرِهِ، يا ابْنَ أُمِّ السَّوْدَاءِ! إِنَّکَ تَبْقَرُ الْحَدِيثَ بَقْراً، خَلُّوا سَبِيلَ الرَّجُلِ فَإِنْ يکُ كَاذِباً فَعَلَيهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يکُ صَادِقاً يصِيبُنِي الَّذِي يقُولُ.۲ عبدالله بن اسيد کندي ـ که از جمله شرطه الخميس بود ـ از پدرش چنين نقل کرده است: در مجلسي با علي عليه السلام نشسته بودم، ابن معز و ابن نعج به همراه عبدالله بن وهب وارد مجلس شدند. آن دو، پارچه اي دور گردن عبدالله انداخته و در حالي‌که آن را مي‌کشيدند، گفتند: يا امير المؤمنين، اين مرد را بکش و با دروغ‌پردازان سازش مکن! حضرت دستور فرمود: نزديک بيا. و چون به امام نزديک شد، حضرت از آن دو نفر پرسيد: اين مرد چه مي‌گويد؟ گفتند: او چنين مي‌پندارد که شما همان دابة الارض هستيد و حال آن که شما از ناحيه سر تا محاسن خود، ضربه مي‌خوريد. امام سر در گريبان [تفکر] فرو برد و فرمود: چه کساني چنين مي‌گويند؟ آن مرد عرض کرد: اي امير مؤمنان، از عمار بن ياسر حديث مي‌کنم. فرمود: وي را رها کنيد؛ زيرا که از غير خودش روايت کرده است. اي فرزند مادر سياه پوست [گويا خطاب به عمار ياسر است]، تو حديث را موشکافي مي‌کني، [سپس فرمود] او را رها کنيد، اگر بر من دروغ ببندد، کذبش به زيان خود اوست و اگر صادق باشد، سود آنچه مي‌گويد، به وي خواهد رسيد.
از آنجا که امام عليه السلام سخن عبدالله بن وهب را تأييد نفرمودند، مي‌توان روايت را به عنوان تأييدي بر نفي عنوان دابه تلقي نمود.

2. محتواي روايات

روايت سوم، از لحاظ متن، با دو روايت ۳ مشابه مي‌نمود، ولي در آن دو، از قسمت پاياني ـ که امام خود را به عنوان دابه معرفي کرده‌اند ـ ذکري به ميان نيامده است که اين اختلاف، گوياي اين امر است که روايت از لحاظ متن، مضطرب است و در نتيجه، به هيچ وجه قابل اعتنا نيست.

1.. نيروهايي که با حضرت هم عهد شده بودند که از حضرت حمايت کنند.

2.. بحار الأنوار، ج۵۳، ص۱۰۸، به نقل از منبع پيشين.

3.. بحار الأنوار، ج۵۳، ص،۱۱۰ به نقل از منتخب البصائر؛ رجال الکشي، ص۹۴. اين کتاب، مختصر کتاب بصائر اثر سعد بن عبدالله بن ابي خلف است و گويا اکنون در دسترس نيست.

صفحه از 88