جبري يا اختياري بودن « ايمان و کفر » - صفحه 29

خارج، و تابع قوانين طبيعي يا اراده ازلي خداوندي است (شرح المواقف: ج 8 ص 145 ؛ گوهر مراد: ص 234) .

معناي لغوي جبر و اختيار

جبر

ابن فارس بر آن است که اين واژه، داراي اصلي يگانه است به معني گونه‌اي از عظمت، بلندي و اعتدال؛ «الجيم والباء والراء، اصل واحد، و هو جنس من العظمة والعلوّ و الاستقامة» (معجم مقاييس اللغة: ج 1 ص 501).
راغب اصفهاني، درباره اين واژه، ديدگاهش تا حدي با ابن فارس تفاوت دارد:
«اصل جبر، اصلاح شيء به گونه‌اي از قهر است... و گفته مي‌شود که گاهي اين واژه تنها درباره اصلاح است، مانند سخن امام علي(: «يا جابر کل کسير، ويا مُسهِّل کل عَسير»؛ و از همين باب سخن عرب، درباره نان است: «جابر بن حبّة ۱ »؛ و گاهي تنها در زمينه قهر است، مانند سخن حضرت(: «لا جبر ولا تفويض». سلطان را جبر نام نهاده‌اند، چون او مردمان را، يا به دليل اصلاح کارهايشان و يا بر آن چه مي‌خواهد، وا مي‌دارد. و اجبار در اصل، وا داشتن ديگري است به گونه‌اي که ديگري را مجبور سازد؛ اما کاربرد آن در «اکراه محض»، تداول يافته، سپس گفته شده: «أجبرته علي کذا»، مانند «اکرهته» ( مفردات الفاظ القرآن: ص 183).

اختيار

اختيار، مصدر باب افتعال، از ماده «خير» است. ابن فارس، درباره ريشه اين واژه مي‌گويد:
«فاء و ياء و راء، ريشه‌اش گرايش و ميل است. سپس بقيه مشتقات به اين ريشه بازگردانده مي‌شود؛ از اين رو، خير، مقابل شر است؛ زيرا هر کس به سوي آن تمايل دارد و به سوي کسي که داراي آن است رو مي‌کند. خِيرَة، به معني انتخاب است، و خير به معناي کَرَم، به کار رفته است. استخاره، آن است که بهترين دو شيء را بطلبي. همه اين مشتقات از استخاره است و آن به معني، استعطاف (به سوي خود کشيدن) مي‌باشد (معجم مقايسس اللغة: ج 2 ص 232).
راغب اصفهاني، نظري مشابه با مطلب فوق دارد:
خير، يچزي است که همه به آن تمايل داشته باشند، مانند خِرَد، عدل، فضل و شيء سودمند؛ و ضد آن، شرّ است... و اختيار، طلب شيء برتر و انجام آن است، و گاهي به يچزي گفته مي‌شود که انسان آن را خير بيانگارد، گرچه خير نباشد. و در عرف متکلمان،

1.. جبران کننده، فرزند دانه.

صفحه از 44