مختار، به هر کاري گفته ميشود که انسان آن را بدون اکراه انجام دهد. پس مقصود ايشان از اين که «هو مختار في کذا»، غير از گفته «فلان له اختيارٌ» است؛ زيرا اختيار، برگرفتن يچزي است که آن را بهتر بداند. کلمه مختار، گاهي براي فاعل و زماني براي مفعول به کار ميرود (مفردات الفاظ القرآن: ص 300 ـ 302) .
معناي اصطلاحي جبر و اختيار
جبر
به نظر تهانوي:
جبر، از ديدگاه اهل کلام، در موارد زيادي، به معناي «نسبت دادن کار بنده به خداوند سبحان» کاربرد دارد و آن، خلاف «قَدَر» ميباشد ـ که به معناي «نسبت دادن کار بنده به او است» ـ، پس «جبر»، زيادهروي در «واگذاري کار به خدا» است، بهگونهاي که بنده، به منزله جماداتي خواهد بود که اراده و اختياري ندارند ( کشّاف اصطلاحات الفنون: ج 1 ص 199).
به نظر شهرستاني، جبر، «نفي فعل از عبد و اضافه آن به پروردگار است» ( الملل والنحل: ج 1 ص 85).
به گفته شيخ مفيد (متوفي 413)، متکلم امامي:
جبر، وا داشتن کسي بر عملي، و ناگزير ساختن او به آن کار، با استفاده از قهر و غلبه است و حقيقت جبر، پديد آوردن فعل است، به وسيله خلق، بدون آن که براي رد اين فعل قدرتي داشته باشد يا بتواند از وجود آن فعل، توسط خود، جلوگيري کند ( تصحيح إعتقادات الإمامية: ص 14).
به نظر خواجه نصير الدين طوسي:
مجبور، به کسي گفته ميشود که فعل و عدم فعل او، به خواست او، نباشد، بلکه به خواست غير باشد يا به گونهاي ديگر باشد، چنان که اگر بخواهد يا نخواهد، فعل از او محقق و موجود شود (رساله جبر و اختيار: ص 26).
جبر، در اصطلاح اهل فلسفه، که ميتوان آن را جبر تکويني يا موجَبيت نيز ناميد، با ضرورت و اصل عليت و عدم تخلف معلول از علت تامّه، ارتباط تام دارد؛ يعني امکاني در عالم نيست و انسان نيز، مانند ساير کائنات، در افعال و اعمال و حرکات و سکنات خود، به خصوص اعمال و افعالِ به اصطلاح اختياري، محکوم ضرورت و تحت تأثير عوامل و علل داخلي و خارجي است، و چون آن عوامل، تحقق يابند، به اقتضا و ايجاب آنها، صدور اعمال و افعال از انسان، واجب و ضروري ميگردند. در نهايت ميتوان گفت: جبر، همان ضرورت، و اختيار، عدم ضرورت افعال انسان، در نظام کلّي هستي است که به علم أعلي، فلسفه کلي و حکمت متعالي مرتبط است.