جبري يا اختياري بودن « ايمان و کفر » - صفحه 31

اختيار

اختيار، در برابر جبر، به معني انتخاب و گزينش با اراده آزاد انساني است. بنا به نوشته خواجه نصير الدين طوسي، در اصطلاح متکلمان، به کسي مختار مي‌گويند که اگر بخواهد، فعلي را انجام مي‌دهد، و اگر نخواهد، انجام نمي‌دهد (رساله جبر و اختيار: ص 16).
سيد مرتضي، اين واژه را چنين معني مي‌کند:
انجام گرفتن رفتار ارادي انسان، به اين شرط که به اجبار و اکراه صورت نگيرد ( الحدود والحقائق: ج 2 ص 151).
به نظر قطب الدين نيشابوري، «اختيار، آن است که عالِم، کاري را که اراده مي‌کند، به آزادي، و نه به اجبار و اکراه، انجام دهد» ( الحدود: ص 97). ۱

جبري بودن ايمان و کفر از ديدگاه آيات

حداقل در دو مورد، از ظاهر آيات ممکن است برداشت شود که جبري بودن ايمان، برخاسته از مشيت خداست:
۱. وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ (يونس: آيه ۹۹) ؛ و اگر پروردگار تو مي‌خواست، قطعاً هر که در زمين است همه آنها يکسر ايمان مي‌آوردند. پس آيا تو مردم را ناگزير مي‌کني که بگروند؟(
فخر رازي در تبيين اين آيه چنين نگاشته است:
اصحاب ما، بر صحت سخن خود احتجاج کرده‌اند که همه کائنات به مشيت الهي به وجود مي‌آيد، پس گفته‌اند: کلمه «لو»، مفيد انتفاء يچزي است، به دليل انتفاء غير آن. پس سخن خداي متعال که «وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا »، مي‌طلبد که آن مشيت، حاصل نشده و ايمانِ همه اهل زمين نيز پديد نيامده باشد. پس اين مطلب، دلالت مي‌کند که خداي تعالي، ايمان همه انسان‌ها را اراده نکرده است» ( تفسير الفخر الرازي: ج 17 ص 173).
فخر، سپس پاسخ جبائي، قاضي، و غير ايشان را آورده و استدلال آنها را به سه وجه ضعيف دانسته است. ۲

1.. براي ديدن تعاريف ديگر اختيار، رجوع کنيد به: دائرة المعارف تشيع: ج ۵ ص۲۹۴.

2.. عصاره نظر جبايي، قاضي، و برخي ديگر، اين است که مقصود در اينجا، «اراده وادار کننده» مي‌باشد، يعني اگر خدا مي‌خواست که آنان را وادار به «ايمان آوردن» کند، توان اين کار را داشت و اين کار از او روا بود، اما چنين نکرده است، زيرا ايماني که عبد از روي اجبار حاصل کند، نه او را سودي مي‌بخشد، و نه برايش فايده‌اي دارد.»، سپس جبايي گفته: «معني وادار کردن خدا، ايشان را به ايمان آوردن، اين است که اجباراً به آنان بفهماند که اگر قصد ترک ايمان را داشته باشند، خداوند، بين آنان و ترک ايمان، مانع ايجاد خواهد کرد، و در اين حال، چاره‌اي ندارند جز اين که آن چه به آن وادار شده‌اند را انجام دهند، همان گونه که هر يک از ما اگر بداند که اگر بخواهد پادشاهي را بکشد، او به زور مانع اين کار خواهد شد، ترک اين قتل از سوي ما، بهانه‌اي براي سزاوار مدح و ثواب شدن نيست، اينجا نيز چنين است. به نظر فخر رازي، اين نظر به سه دليل، ضعيف است: يک ـ کافر توان کفر ورزيدن داشته، پس آيا قادر بر «ايمان آوردن» بوده يا نه؟ اگر قدرت بر کفر ورزيدن داشته و قدرت بر ايمان آوردن نداشته است، در اين صورت، قدرت بر کفر، مستلزم کفر است. پس اگر آفريننده آن قدرت، خداوند تعالي باشد، لازمه‌اش اين است که خداي تعالي در او قدرتي را آفريده که مستلزم کفر است. پس اين مطلب ثابت مي‌شود که خداوند، اراده کرده که او کافر شود. اما اگر قدرت صلاحيت ضدين [فعل و ترک] را داشته باشد، همان گونه که اين گروه [عدليه] مي‌گويند، پس رجحان يکي از دو طرف بر ديگري اگر متوقف بر مرجح نباشد، رجحان بدون مرجح به وجود آمده، که باطل است، و اگر متوقف بر مرجحي باشد، پس آن مرجح، يا از سوي عبد است يا از سوي خدا؛ اگر از سوي بنده باشد، همين تقسيم در آن باز مي‌گردد، و تسلسل لازم مي‌آيد که محال است. اگر از سوي خداوند متعال باشد، در اين صورت، مجموع آن قدرت و آن داعي، سبب آن کفر خواهد بود. پس وقتي آفريننده قدرت و داعي، خداي تعالي باشد، در اين صورت، «اجبار» باز خواهد گشت. دو ـ حملِ «و لو شاء ربّک» بر «اراده جبر»، ممکن نيست؛ زيرا پيامبر(، در پي آن نبود که براي آنان ايماني حاصل شود که در آخرت بر ايشان سودي نبخشد. پس خداوند متعال بيان کرد که رسولان، قدرتي بر ايجاد اين ايمان ندارند، سپس فرمود: « و اگر مي‌خواست، همه افراد اهل زمين ايمان مي‌آوردند». پس لازم است که مقصود از ايمان مذکور در اين آيه، همين ايمان سود بخش باشد، تا اين سخن، نظام مند گردد. اما حمل لفظ بر اراده «جبر و الجاء»، سزاوار اين مقام نيست. سه ـ مقصود از اين جبر، يا اين است که براي فرد، نشانه‌هايي وحشت انگيز آشکار گردد که ترسش با ديدن آنها، فزوني گيرد، سپس در اين حال، ايمان آورد، و يا اين که مقصود، «آفرينش ايمان» در ايشان است. بخش نخست، باطل است؛ زيرا خداي تعالي، پيش از اين آيه، بيان کرده که فرو فرستادن اين نشانه‌ها، کارگر نيست و آن، اين آيه است: «إن الذين حقّت عليهم کلمة ربّک لا يؤمنون و لو جاءتهم کل آية حتي يروا العذاب الأليم (يونس: آيات ۹۶ـ۹۷)؛ در حقيقت، کساني که سخن پروردگارت بر آنان تحقق يافته است، هر چند که هر نوع آيتي بر ايشان بيايد، ايمان نمي‌آورند، تا وقتي که عذاب دردناک را ببينند.» و نيز فرمود: «و لو أنّنا نزّلنا اليهم الملائکة و کلّمهم الموتي و حسرنا عليهم کلّ شيء قبلا ما کانوا ليؤمنوا إلا ان يشاء الله.» (الأنعام: آيه ۱۱۱)؛ و اگر ما فرشتگان را به سويشان مي‌فرستاديم و [اگر] مردگان با آنان به سخن مي‌آمدند، و هر يچزي را دسته دسته، در برابر آنان گرد مي‌آورديم، باز هم ايمان نمي‌آوردند، مگر اين که خدا بخواهد. ولي بيشترشان ناداني مي‌کنند.» و اگر مقصود، بخش دوم است اين، وادار کردن به ايمان نخواهد بود، بلکه عبارت از «آفريدن ايمان در آنان» خواهد بود. سپس گفته مي‌شود: « اما ايمان را در آنان نيافريده»، پس اين مطلب مي‌رساند که حاصل شدن ايمان را براي آنان اراده نکرده است و اين، دقيقاً نظر مذهب ما هست. ( تفسير الفخر الرازي: ج ۱۷ ص ۱۷۳ـ ۱۷۴).

صفحه از 44