«به کفّار بگو: حق از پروردگارتان است» و بر آن يچزي ميفزاي. پس هر کس که خواهد کافر شود، پس کافر شود؛ از آن رو که، نه ايمانشان ما را سودي رساند و نه کفرشان ضرري، بلکه سود و زيان و ثواب و عقاب، به خود انسان باز ميگردد. پس هر چه را خواهند، اختيار کنند که براي ظالمان، چنين و چنان و براي صالحان مؤمن، فلان فراهم ساختهايم ( الميزان: ج 13 ص 304).
علاّمه در ادامه، تخيير مخاطبان آيه را ميان ايمان و کفر، تخييري صوري و تهديدي واقعي، دانسته و ميگويد:
مقصود اين است که ما تو را نهي کرديم از تأسف خوردن، و امر نموديم که به تبليغ اکتفا کني و به اين عبارت قناعت ورزي که «الحقّ مِن ربِّکُم» و بس، و به اصرار و الحاح، توسل نجستيم؛ زيرا بر ايشان پيامدهاي ردّ يا قبول اين دعوت را فراهم آوردهايم و آنچه آماده کرديم، براي تشويق و بازداشت، بس است، و نياز به بيش از آن نيست و بر ايشان است که براي خود، يکي از دو جايگاه را که خواهند، برگزينند (همان).
همان گونه که آشکار است، فخر، اين آيه را «تخيير واقعي» مخاطبان، بيان ايمان و کفر دانسته و علاّمه، آن را «تخييري ظاهري و تهديدي واقعي» برشمرده است.
حاصل نوشته
از مجموع توضيحات فخر و علاّمه، در ذيل آيات پيشين، دانسته ميشود که برداشتهاي آنان يکسان نيست، و پيشفرضهاي کلامي هر يک، در تحليل آيات مؤثر بوده است.
تعدادي از مباني فخر، در تبيين آيات را ميتوان در چند نکته تلخيص نمود:
1. قدرت خداوند، مطلق است. پس غير او، هيچکس قدرت ندارد و همه مجبورند.
2. گزينش ايمان يا کفر، نيازمند داعي است و اگر داعي، داعي ديگر بخواهد، منجر به تسلسل خواهد شد و پس منتهي به داعيي ميشود که خداوند آن را ايجاد ميکند و از اين رو، ايمان و کفر مستند به آفرينش داعي آن از سوي خدا در انسان است و از اين رو، انسان در گزينش ايمان يا کفر، اختياري ندارد.
ريشههاي سخنان علاّمه را نيز ميتوان چنين برشمرد:
1. خداوند داراي قدرت مطلق است و همه اشياء را تنها او اراده کرده است. يکي از اشياء، «صدور افعال اختياري» از انسان است. پس هم قدرت خداوند مطلق است، و هم انسان در پذيرش ايمان يا کفر، صاحب اختيار و قدرت؛ به عبارت ديگر، قدرت انسان در طول قدرت خداوند است، نه در عرض آن، تا قدرت خداوند، مضيق شود و يا سلطنت او محدود گردد. به بيان ديگر، ارزش ايمان و زشتي کفر، به گزينش انسان، معنا مييابد و اگر به اراده مستقيم خداوند وابسته باشد، مدح مؤمن بر ايمان، و ذم کافر بر کفرش، چه معنا خواهد داشت؟!