لاحتمال أن الحاکم بالصحة يعتمد علي أصالة العدالة، و يري حجية کل رواية يرويها مؤمن لم يظهر منه فسق، و هذا لا يفيد من يعتبر وثاقة الراوي أو حسنه في حجية خبره. ۱
و نيز محققکاظمي مينويسد:
وأنت تعلم أنه لامستند له سوي حسنالظنبالمشايخ، وهذا القدر لايصلح مستندا شرعيا. ۲
در نقد و بررسي و جواب از اين اشکال اين گونه ميگوييم:
يکي از مباني رجالي علامه حلّي ـ که از برخي سخنان او در خلاصة الأقوال به دست مي آيد ـ اين است که با احراز شهرت شخص و معروف بودن او نزد رجاليان از يک سو، و عدم نقل جرح و مذمّتي درباره او از سوي ديگر، به مقبول بودن و حجّت بودن روايت وي (در صورت نداشتن معارض) حکم مي دهد . او در شرح حال احمد بن اسماعيل بن سمکة بن عبد اللّه ، ضمن عباراتي که به شيوه معمول خود از نجاشي گرفته، مي گويد :
من أهل قم کان من أهل الفضل و الأدب و العلم ... و له کتب عدة لم يصنف مثلها و کان إسماعيل بن عبد الله من أصحاب محمدبن أبي عبدالله البرقي و ممن تأدب عليه ... هذا خلاصة ما وصل إلينا في معناه و لم ينص علماؤنا عليه بتعديل و لم يرو فيه جرح؛ فالأقوي قبول روايته مع سلامتها من المعارض
1.. معجم رجال الحديث، خويي، ج ۱، ص۷۱ (مقدمه کتاب).
2.. تكملة الرجال، ۱، ص ۱۶۷، به نقل از خاتمه المستدرک، ج ۴، ص ۳۹۳.