مفتاح الفرج - صفحه 102

دين و دولت، ابْر دريابار جود و سخا، بحر موج خيز مكرمت و عطا، زيب افزاى وساده جهانبانى، وارث به استحقاق بساط سليمانى، چوبه تيرش چوب جبين عجزه و مظلومين، قبضه شمشيرش قابض ارواح مخالفان دين مبين، اعتاب درگاهش سجدگاه سلاطين زمان، تراب بارگاهش توتياى ابصار خواقين دوران؛ اطلس فلك ۱ فرش خيام گردون احترامش و ذروه سماك رامح حضيض سنان ثريّا مقامش؛ عالى نسبى كه شاخسار طوبى به نسبت اعيان آباء اطهارش، در صحن خيابان جنان ريشه دوانيده، سر به عرش افتخار برافراشت و سرادقات عالم بالا، به شباهت قباب اجداد اخيارش ۲ انجمن روحانيّان گرديده، سايه بر سر كرّوبيان ملأ اعلى انداخت؛ أعني السلطان الأعظم، و الخاقان الأفخم، مالك ممالك الدنيا، مظهر كلمات اللّه العليا، السلطان بن السلطان بن السلطان، و الخاقان بن الخاقان بن الخاقان، ملك الملوك في الخافقين ۳ و سلطان السلاطين في المشرقين، الشاه سلطان حسين بهادر خان، ۴ لا زال مبسوطَ الظلّ في الدهور و الأزمان، ممدود الملك إلى قيام خليفة الرحمن ـ عليه و على آبائه صلوات الكريم المنّان ـ به ترويج شريعت مقدّسه و ملّت مطهّره متعلّق مى باشد و همواره در جليل و حقير امور، عمل به استخاره مى فرمايند؛ لهذا اين شكسته ناتوان، جسارت نموده، اين رساله را اهداى محفل متعالى آن ظلّ اللّهى نمود ۵

1.الف: + اعلى.

2.الف: اطهارش.

3.خافقان، دو افق مشرق و مغرب را گويند و گاه از آن، فاصله بين اين دو افق نيز قصد مى شود. ر.ك: لسان العرب، ج۱۰، ص۸۳ (خفق).

4.شاه سلطان حسين صفوى ملقّب به بهادر خان (۱۱۰۵ ـ ۱۱۳۵ ق)، فرزند شاه عبّاس دوم، فرزند شاه صفى اوّل، فرزند شاه عبّاس اوّل صفوى است كه پس از شاه سليمان اوّل به قدرت رسيد. او در دوره حكومت خود بسيار بى كفايت عمل نمود و علما و عقلا را به كلّى از تاج و تخت خود دور نمود و بنا بر گفته ملّا محمّد صادق اردستانى، قدرت در زمان او تقريباً به دست زنان و حرم سرايان او بود. وى در نهايت، در قزوين، به دست سلطان محمود كشته شد و سرش براى عثمانى هايى كه در آن زمان بخش هايى از غرب ايران را اشغال نموده بودند، ارسال شد. ر.ك: الذريعة، ج۲، ص۸۴؛ تاريخ مشروطه كسروى، ص۴۸۴؛ فهرست سبك شناسى، ص۳؛ لغت نامه دهخدا، ص۷۹۵۹.

5.ناگفته نماند همان گونه كه بسيارى از علما، بزرگان و انديشمندان شيعه بر آن باورند و دلائل و قرائن معقول و منطقى زيادى هم براى ادّعاى خود ذكر نموده اند، امثال اين گونه توصيفات و تمجيدات براى شاهان و سلاطين، از ناحيه بزرگانى همچون مؤلّف اين رساله و يا برخى از مشاهير علماى شيعه همچون مرحوم شيخ بهايى، مرحوم علّامه مجلسى و غيره، نه از روى واقعيّت و صميم دل و يا نه به خاطر اغراض مادّى و دنيوى متداول در ميان اشخاص عادّى بوده است؛ و بلكه اين گونه تقرّب به شاهان و مدح و توصيف آنها، به خاطر مصالحى بسيار فراتر از اين امور همچون استفاده از سرمايه عمومى كشور در جهت حفظ و احياى آثار دينى و فرهنگى و امثال آن بوده كه حقيقت اين مسئله با مطالعه دقيق شرح حال اين بزرگان، بر هيچ شخص منصفى پوشيده نخواهد ماند.

صفحه از 165