مفتاح الفرج - صفحه 126

نيز بسيار است.
و بدان كه در مشورت كردن با مردم چند چيز شرط است؛ چنانچه از احاديث ظاهر مى شود:
اوّل آن كه آن كسى كه با او مشورت مى كنى، بايد كه عاقل باشد؛ ۱ يعنى شخصى باشد كه معرفت به خير و شرّ امور داشته باشد و ملاحظه عاقبت كارها بكند و رأى او در امور، پسنديده باشد؛ كه اگر چنين نباشد، رأى او به كار تو نمى آيد، بلكه ضرر به احوال تو مى رساند.
دوم آن كه آزاد باشد و متديّن و صالح نيز باشد ۲ كه خير واقعىِ آن شخص را بگويد و خيرخواهى را از دست ندهد؛ زيرا كه اگر خدا ترس نباشد، پروا ندارد كه خير او را پنهان كند و او را فريب دهد.
و مراد از آزاد بودن، آن است كه غلام و كنيز نباشد؛ زيرا كه اين طايفه، چون تصرّف در اموال خود نمى توانند نمود، بلكه بدون رخصت مولى، افعال ايشان مُمضا نيست و مستقلّاً هرگز كارى نكرده اند و افعال و اعمال ايشان هميشه منوط به رأى ديگرى بوده است و هرگز رأى خود را به كار نبرده اند؛ پس اعتمادى به رأى ايشان نمى باشد، لهذا امر شده است كه با ايشان مشورت نكنند.
بدان كه از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه فرمود كه: عقل پدرم به مرتبه اى بود كه عقل هاى ديگران را به آن نمى توانست سنجيد و با آن مرتبه از علم و عقلِ بسيار كه بود،۳با يكى از سياهان و غلامان خود مشورت مى فرمود، پس مردم مى گفتند كه: چرا با چنين كسى مشورت مى فرمايى؟ جواب مى فرمود كه: «بسا باشد كه خدا خير مرا بر زبان او جارى گرداند». پس آنچه، آن سياهان مى گفتند از مصالح باغ ها و بستان ها و مزرعه ها، به آن عمل مى فرمود.۴ و اين حديث، به حسب ظاهر منافات دارد با شرط آزادى كه از حديث ديگر ظاهر

1.ر.ك: المحاسن، ج۲، ص۶۰۲، ح۲۸؛ مكارم الأخلاق، ص۳۱۸ و ۳۱۹؛ مصباح الشريعة، ص۱۵۲.

2.ر.ك: مصادر پيشين.

3.در اصل و الف: «بود كه» بدل «كه بود».

4.ر.ك: المحاسن، ج۲، ص۶۰۲، ح۲۳؛ مكارم الأخلاق، ص۳۱۹؛ وسائل الشيعة، ج۱۲، ص۴۵۴، ح۱۵۶۰۲.

صفحه از 165