چون هنگام تعمير ضرايح مقدّسه و توسعه صحنِ روضه جنّت نهاد، به كندن اطراف مضاجع منوّره مشغول شد و بنّا و عمله در نبش قبور و فتش مزارات عامّه همّت گماشتند، عامّه و اهالى بغداد مانع شده، نزد سليمان پاشا غوغا و شورش عظيم برآوردند، پس وى جناب ميرزا پاشا را ملاقات كرده، به لطايف الحيل و سخنان معقول و جود و احسان آن جماعت را ساكت كرده، به كار خود پرداخت. بالضروره صحن مقدّس را از اخشاب و الواح و صناديق صناديد آل عبّاس كه ابدان ايشان از مرور دهور سمت اندراس يافته بود، پاك رُفتند و عظام رميمه عامّه را جمع كرده، در حفره ديگر نهفتند. يكى از آن جمله صندوق واثق عبّاسى بود كه بعد از معتصم خليفه شد... .
القصّه جناب ميرزا مادام الحيات نزد سلاطين و امرا و حكّام احترامى تمام داشت. عمرش قريب به هفتاد بود كه در اوّل شوّال سنه هزار و دويست و بيست و دو از اين محنت آباد درگذشت. نعش مطهّرش از تبريز به نجف اشرف نقل شد و از مآثر او نسخه اى است كه در ردّ صوفيه نوشته است ـ انتهى ـ . ۱
ميرزا محمّدجعفر از اكابر و فضلاى شهر و با لقب «صدر» ملقّب بود و در سنه 1235ق مرحوم شد. همچنين حضرت حاجى ميرزا شفيع آقا ابتدا با لقب «صدر» كه لقب آبا و اجدادى بود ملقّب و ثانيا با لقب ثقة الإسلام ملقّب و مخاطب بودند.
سال ها در عتبات عاليات در محضر اكابر علماى اعلام مشغول تحصيل علوم دينيّه و مخصوصا در محضر سيّد عالم كامل، حاجى سيّد كاظم رشتى ـ أعلى اللّه مقامه ـ معارف الهيّه را تكميل و از طرف آن مرحوم مجاز بود و پس از مراجعت به تبريز ساليان دراز همواره مرجع و ملجأ عموم ناس بود. در مجالس عمومى و خصوصى به
1.تجربة الأبرار و تسلية الأحرار ، ج ۱ ، ص ۱۹۴ـ۲۱۲ .