حاشية الصحيفة السجادية - صفحه 286

سند صحيفه بودند، ليك به سبب اندوهى كه داشتم سخن او و آنان را درنمى يافتم و مى گريستم.
پس به نزد شيخ رفتم و رؤياى خويش را در حالى كه به خاطر از دست دادن آن كتاب گريان بودم بدو گفتم. شيخ گفت: تو را مژده علوم الهى و معارف يقينى باد و هر آنچه تاكنون پيوسته در طلبش بودى! و [پيش از آن ]بيشترينه سخن من با شيخ در باب تصوف بود كه خود بدان تمايل داشتم. با اين همه، دلم نيارميد و گريان و انديشه ناك بيرون شدم تا آن كه به دلم افتاد به همان جانب روم كه در خواب رفتم. وقتى به دار البطيخ رسيدم مرد صالحى را ديدم كه آقا حسن نام داشت و ملقّب بود به «تاجا». چون بدو رسيدم و سلامش دادم، گفت: فلانى! كتاب هاى وقفى نزد من هست، هر يك از طلاب كه آنها را مى گيرند، به شروط وقف عمل نمى كنند و تو عمل مى كنى؛ بيا و بدين كتاب ها بنگر و هر كدام را كه حاجت دارى برگير. با او به اتاق كتاب هايش رفتم. نخستين كتابى را كه به من داد، همان كتاب بود كه در خواب ديدم. گريه و زارى آغازيدم و گفتم: مرا بس است. به ياد ندارم خواب را بدو گفتم يا نه. [آن كتاب نسخه اى از صحيفه سجاديه بود]. ۱

1.روضة المتقين، ج ۱۴، ص ۴۱۹ ـ ۴۲۱. به نقل از كوشش هاى مجلسى اوّل و دوم رحمهماالله در راه ساماندهى متن انتقادى صحيفه سجاديه و ترويج آن، جويا جهانبخش، پيام بهارستان، س ۵، ش ۵۴، آذر ۱۳۸۴ش، ص ۳۵ـ۳۶. برگردان فارسى گفته هاى مجلسى را از اين مقاله برگرفتم. گزارش هاى ديگر مجلسى از اين واقعه را مى توان در پيش گفتار شرح عربى اش بر صحيفه، در بحار الأنوار (ج ۱۰۷، ص ۴۳ و ۶۰) يافت.

صفحه از 564