۰.«عقلش را زنده داشته و نفسش را كشته است تا آن جا كه درشتى هايش خُرد و خشونتهايش نرم شده و نورى پر فروغ برايش درخشيدن گرفته است كه شاهراه توحيد را روشن سازد و در پرتوش راه پيموده شود . بدين سان درها يكى پس از ديگرى او را به آستان سلامت مطلق و براى اقامت جاويد مى راند و ثابت قدم و استوار در جايگاه امنيت و آسايش ثبات مى يابد ، زيرا كه او قلب خود را به كار گرفت و پروردگارش را خشنود كرد» ۱ .
آيات و احاديثى كه نورانيت انسان را مقدمه حركت صحيح او به سوى كمال مطلق مىدانند ، و يا علم را به نور تفسير مىكنند ، و يا علم را ملازم باايمان به خدا و رسالت انبياى الهى و همراه با صفات پسنديده و اعمال شايسته مىدانند ، در واقع جوهر و حقيقت علم را توضيح مىدهند . دليل اين كه اين نور را، مغز علم و همه علوم رسمى را پوسته علم مىشماريم ، آن است كه ارزش علوم رسمى به آن وابسته است .
جوهر علم است كه به علم ارزش حقيقى مىدهد؛ يعنى علم را در خدمت انسان و در جهت تكامل و بهروزى او قرار مىدهد و بدون آن نه تنها علم فاقد خواص و آثار علم مىشود ، بلكه تبديل به
يك عنصر ضد ارزش و ضدّ انسانيّت مىگردد .
و اين معنى مطلق بودن ارزش حقيقت علم و مشروط بودن علوم رسمى است زيرا علوم رسمى بىجوهر علم نمىتوانند در خدمت انسان قرار گيرند . نكته مهم اينكه وقتى علم جوهر و خاصيت خود را از دست داد نه برابر با جهل كه از آن زيانبارتر مىگردد ، زيرا سقوط انسان را تسريع مىكند .
علم وقتى جوهر و جهت حقيقى خود را از دست داد درست مانند راهنمايى است كه به جاى آنكه انسان را در مسير قرار دهد ، او را به بيراهه مىكشد . اينجاست كه علم هر چه بيشتر پيشرفت كند براى انسانيت خطرناكتر مىشود .
خطر بزرگى كه امروز بشر را تهديد مىكند اين است كه علم رشد كرده ولى جوهر و جهت و خاصيت خود را از دست داده و در مسير انحطاط و سقوط انسانيت به كار مىرود .
با اندك تأملى مىتواندريافت كهدر جهانامروز علمچه آفاتى را بر بشريت تحميل كرده است و شمشير علم در كف قدرتهاى بزرگ جهان چه به روز انسان آورده است . دزدهايى كه براى غارت مادّه و معناى انسان از چراغ علم بهره مىگيرند ، چگونه با قساوت عمل مىكنند و به هيچ چيز و به هيچ كس رحم نمىكنند .
به گفته برشت :
«انسان امروز از علم بيزار است ، زيرا علم بود كه فاشيسم را به وجود آورد و به بشريّت تحميل كرد و علم بود كه براى نخستين بار مسأله گرسنگى را در سطحى به اين وسعت كه از هر سه تن ، دو تن در جهان گرسنهاند ايجاد كرد . . .» ۲ .
آيا فنون و ابزار دزدى ، قتل و فساد را مىتوان علم ناميد؟ آيا دانشى كه جامعه را به تباهى مىكشد ، علم و نور است و يا جهل و ظلمت ؟ اين است معناى سخن رسول اكرم صلىاللهعليهوآله كه فرمود : «برخى از دانشها نادانى است» ۳ .
و از اين روست كه بى آنكه دچار تناقض گويى شويم مىتوانيم دانش را نادانى بدانيم زيرا هنگامى كه علم جوهر و خاصيت نداشته باشد با جهل يكى است و از همين رو امام على عليهالسلاممىفرمايد : «دانش خود را به نادانى تبديل نكنيد» ۴ ؛ يعنى كارى نكنيد كه علم بىخاصيت شود و نام علم از آن سلب شود .
علم در دنياى امروز با از دست دادن جوهر و جهت راستين خود به اين سرنوشت شوم گرفتار شده كه همچون جهل ، كُشنده و فاسد كننده و خانمانسوز گرديده است ، بلكه از جهل نيز زيانبارتر گشته است . حضرت على عليهالسلام چه زيبا و دقيق فرموده است :