بيان وجه ضعف: نسيان به معناى ترک، مجاز است ۱ و نياز به قرينه صارفه دارد که در اينجا مفقود است. محذورات حمل «ننسها»، به معناى حقيقى آن، يعنى فراموشى، نيز در صورتى مى تواند قرينه صارفه باشد، که تطبيق «انساء» بر قرآن متعيّن و قطعى باشد. حال آن که مقتضاى سياق تطبيق آن بر کتب پيشين است، و تطبيق «نسخ» و «انساء» بر قرآن، تنها در صورتى است که محذورى پيش نيايد و وقوع دو مقوله «نسخ» و «انساء» در قرآن احراز گردد و اين چيزى جز مصادره نيست.
منافات اين وجه با فصاحت آيه: جهت سقوط آيه از مرتبه بلاغى خويش، در صورت حمل «نُنسِها» بر معناى ترک، اين است که در اين صورت «نُنسِها» به يکى از چهار معنا خواهد بود:
اول: «آن را متروک مى گذاريم (و وا مى نهيم)، يعنى نازل نمى کنيم». دوم: «وادار به ترک آن مى کنيم، يعنى جبرئيل را اذن به نازل گردانيدنش نمى دهيم». سوم: «وادار به ترک آن مى کنيم، يعنى شما را امر به ترک عمل به آن مى کنيم». چهارم: «وادار به ترک آن مى کنيم، يعنى جبرئيل را اذن به نسخ و برداشتنش نمى دهيم» (مجمع البيان: ج1 ص180ـ181). ۲
در بيان ضعف معناى اول و دوم، کافى است، توجّه داشته باشيم که نازل نکردن آيه اى و انزال بدل آن، از مفهوم شرط «ما نَنْسَخْ مِنْ آيةٍ، نأتِ بخير منها» نيز برمى آمد. پس چه نيازى به عطف «أَوْ نُنْسِها» بود!؟
همچنان که مرحوم طبرسى در ايراد بر زجّاج، مى گويد:
چنانچه بپرسند: اگر نسخ آيه، رفع و برداشتنش باشد و ترک آن نيز، اين باشد که آن آيه فرو فرستاده نشود، پس اين چه معنايى خواهد داشت و چرا اين دو مطلب با هم آورده مى شوند؟! در پاسخش گفته مى شود: معناى ترک آن آيه، اين نيست که فرو فرستاده نشود، در حقيقت زجاج در اين پندارش به خطا رفته است، بلکه معنايش به حال خود باقى گذاردن آن آيه است، تا برداشته و نسخ نشود (مجمع البيان: ج1 ص181).
1.. همچنان که در گفتار جمعى از لغويها در پى نوشت بند ۴ گذشت: فخر رازى درباره معناى «نُنسِها» و مجاز بودن کاربردش در معناى ترک مى گويد: «الأکثرون حملوه على النسيان الذي هو ضدّ الذکر، و منهم من حمل النسيان على الترک... و الأظهر أنّ حمل النسيان على الترک مجاز، لأنّ المنسي يکون متروکاً، فلما کان الترک من لوازم النسيان أطلقوا اسم الملزوم على اللازم» (مفاتيح الغيب: ج۳ ص۶۳۷).
2.. عبارات مربوط به اين چهار وجه: اول: «نَترُکها فلا ننزلها». دوم: «نُترِکها فلا نأذن جبرئيل بإنزالها». سوم: «نُترِکها و نأمرکم بترک العمل بها». چهارم: «نُترِکها ولا نأذن جبرئيل برفعها».