تشبيهي که بين هزاهز و زلزله بيان شده از اين باب است که همان گونه که زلزله باعث لرزش اندام ميشود، هزاهز با آدمي اينگونه رفتار ميکند. اين لرزش در مورد واژه هزاهز حتما نبايد جسمي باشد، بلکه آشفتگيهاي روحي و رواني را نيز شامل ميشود. گرچه گهگاه همين آشفتگي ها بر روي جسم نيز تأثير مي گذارد. چه اينکه شاعر ميگويد: رنگ رخسار خبر مي دهد از سر درون .
علاوه بر وجه شبه فوق، علت ديگري براي اين استعمال نيز ميتوان برشمرد. در متون روايي، علاوه بر هزاهز، از زلازل (جمع زلزله) نيز به عنوان موقعيتي براي واکنش وقار نامبرده شده است. حضرت علي عليه السلام ميفرمايد:
في الزَلازِلِ وَقُورٌ (نهج البلاغه: خطبه۱۹۳).
از اين جهت، هزاهز و زلازل به يکديگر پيوند خوردهاند. پس، هزاهز شامل مصاديقي ميشود که انسان را مشوش و مضطرب ميکند که اين حالت ناخودآگاه لرزشي بر زندگي آدمي ميافکند. با اين توضيحات، به نظر شما، واکنش مؤمن در اين موقعيت چه بايد باشد؟
واکنش: وقار
حال که هزاهز و زلازل به اموري اشاره دارد که زندگي آدمي را به لرزه مياندازد، پس بايد واکنشي را برگزيد که اين خصيصه را برطرف نمايد.
وقر در لغت، به معناي سنگيني است وهر آنچه را که بر سر و پشت آدمي سنگيني کند، الوقر گويند (ترتيب اصلاح المنطق: ص401).
ابن ميثم ميگويد:
وقار، ثبات نفس، هنگام حرکات است (شرح مئة کلمة: ص21).
اين حرکات، همان لرزشها و تشنجات ناشي از برخي حوادث و موقعيتها ميباشد که ايمان همچون نيرويي بازدارنده، او را از آن لرزشها محافظت مينمايد. درونمايه وقار، نوعي خويشتنداري است که در اين مواقع، سبب ثبات نفس در آدمي ميشود.
پس از بيان مقدمات فوق، سؤالي که مطرح ميشود اين است که کداميک از انواع خويشتنداري، پسنديده بوده، جزو مصاديق وقار به حساب ميآيد؟
مصاديق وقار
شايان ذکر است که از ميان مصاديق وقار، فقط به ذکر چند مورد مشهور و پرکاربرد آن پرداختهايم. اين، بدان معنا است که مصاديق وقار را فقط همين گزينهها تشکيل نميدهند، بلکه هر حادثهاي که سبب تشويش خاطر و اضطراب آدمي شود، از مصاديق هزاهز به شمار