مى خواهد رفتار حاكمانى را كه به خاطرِ برگُزيدن راه هاى كاملاً نادرست ، باعث نابودى كشورشان شده اند ، واكاوى كند ، نوميدانه اظهار مى دارد كه : نابخردى ، زمان و مكان نمى شناسد ؛ عمومى و همبستگى است و اصرار در كژانديشى يا نابخردى مخمّر در فطرت آدمى است . ۱
روان شناسى و اخلاق ، بيش از ديگر دانش ها در پى يافتن معيارهايى براى جداسازىِ رفتارها و صفات خوب و بد آدمى هستند .
پيش از اين گفته شد كه روان شناسان ، در معرّفى مرز به هنجارى و نابه هنجارى ، با يكديگر هماهنگ نيستند و در بعضى از ملاك ها كه عناوين يكسانى را بر مى گزينند ، نوعى اشتراك لفظى را به كار مى گيرند. تشخيص رنج و پريشانى فرد ـ كه تقريباً ملاك مورد توافق بيشتر آسيب شناسان روانى است ـ ، هم به شمار دردمندان ، متفاوت است و هم به تعداد ارزيابان! تا چه برسد به ملاك هايى مانند : هنجارهاى آمارى، اجتماعى و فرهنگى!
ريشه اين سرگشتگى ، در انسان محورى و به تعبير رنه گنون ، «فرديت پرستى» است ؛ فلسفه اى كه برخلاف دوران هاى گذشته، سر تا پاى تمدّن كنونى را فرا گرفته است . ۲
در حوزه اخلاق ، دانستيم كه بيشتر عالمان اخلاق ، نظريه قواى نفس ارسطو را پذيرفته اند و اعتدال را ـ كه تعيين ذهنى حدّ وسط هر قوّه نفسانى است ـ فضيلت يا همان رفتار و صفت به هنجار و نقاط غير آن را در دو سوى افراط و تفريط ـ كه بى نهايت مى شود ـ رذيلت يا نابه هنجارى ناميده اند .
در دنياى اسلام ، دانشمندانى همچون ابن مسكويه، غزالى، خواجه نصير و نراقى ، هر كدام به شيوه اى تلاش كرده اند كه اين نظريه را با آيات و روايات بياميزند و جامه
1.ر . ك : همان ، ص ۴ ـ ۵ .
2.بحران دنياى متجدّد ، ص ۸۲ .