حقيقت ايمان و كفر در« شرح اُصول الكافي » ازمنظر ملّا صالح مازندراني - صفحه 313

گواه خود را بر خلق ، به او شناسانده باشد و بنده به اطاعت او اقرار كند . 1
اكنون بايد سؤال كرد كه مراد از «اقرار» در اين روايت، باور درونى و قلبى است يا اقرار زبانى؟ شارح در پاسخ به اين سؤال ، مى گويد:
ظاهر ، آن است كه مراد از اقرار ، اعم از اقرار قلبى و زبانى است .
البته وى اقرار لسانى را در صورت امكان بروز ايمان، واجب مى داند و چنانچه شخص مؤمن در شرايط خاصّى قرار بگيرد كه اظهار ايمان براى وى ممكن نباشد ، مى تواند به باور قلبى اكتفا كند و ايمان خود را بروز ندهد. 2
با نگاهى به مجموع گفته هاى شارح در باره ايمان ، مى توان نتيجه گرفت كه وى اعتقاد قلبى به يگانگى خداى متعال و تصديق پيامبرىِ پيامبر خدا و امامت و ولايت ولىّ خدا و اقرار زبانى و گواهى دادن بر اين باور قلبى را از اركان و شرايط تحقّق ايمان مى داند. با اين حال ، در اين جا يادكرد يك نكته بايسته مى نمايد : آن گاه كه خواننده براى يافتن ديدگاه شارح ، به سراغ شرح وى ذيل هر روايت مى رود و گفته هاى وى را از نظر مى گذراند ، با دو قول مواجه مى شود كه در نگاه نخستين ، گويا ناسازگارند و نوعى دوگانگى در اقوال شارح ، در ذهن خواننده نقش مى بندد: يك قول، همان نتيجه نهايى است كه اين ديدگاه را مى توان به طور قطع ، به شارح نسبت داد و آن اين كه ايمان ، تركيبى است از اعتقاد قلبى و اقرار زبانى به يگانگىِ خدا و نبوّت پيامبر خدا و ولايت ولىّ خدا . اما در بسيارى از موارد ، ديده مى شود كه شارح پس از توضيح و بيان و شرح احاديث، مضمون حديث را دال و گواه بر آن مى داند كه ايمان ، همان تصديق قلبى است. براى نمونه ، وى در ذيل حديث پيش گفته ـ كه امام على عليه السلام كمترين حدّ ايمان را معرّفى فرموده است ـ ، مى نويسد:

1.همان، ج۱۰، ص ۱۳۱.

2.همان جا.

صفحه از 344