معرفت خدا در روايات « الكافي » - صفحه 107

مالك نعمت ها ، در ارتباط باشد و با او آشنايى پيدا كند و با او باشد ، ديگر به آنچه در دست ديگران است ، نياز نخواهد داشت و همه زرق و برق نعمت هاى دنيوى ، در چشم او بى ارزش خواهند شد. كسى كه با خداى خود الفتى برقرار كرده است و او را در كنار خويش احساس مى كند و خود را آشناى او مى يابد ، وحشت و ترسى براى او نيست. تاريكى ها، تنهايى ها، ناتوانى ها و بيمارى ها ، براى او با نور ، توانايى ، سلامتى و بهبودى ، جايگزين خواهد شد ؛ چون كه او با حقيقتى در ارتباط است كه همه روشنايى ها ، سلامتى ها و توانايى ها از اوست.

2 . معناى معرفت و فرق آن با علم

در كتب لغت ، معرفت ، به علم و دانش معنا شده است. فِيُّومى مى نويسد:
عَرَفْتُه عِرفَةً و عِرفاناً، عَلِمتُهُ بحاسّة من الحواسّ الخمسِ. و المعرفة ، اسم منه ؛ ۱
عَرَفتُه، يعنى او را به يكى از حواس پنج گانه دانستم. و معرفت ، اسم از عَرَفَ است.
ابن منظور مى گويد:
العِرفان: العلم...و عرّفه الأمر: أعلمه إيّاه. و عرّفه بيته: أعلمه بمكانه، و عرّفه به : وَسَمه. ۲
احمد بن فارس ، براى «عَرَفَ» ، دو معناى اصلى ذكر مى كند : يكى امورى كه پشت سر هم و متّصل به هم باشند و ديگرى ، سكون و آرامش. وى ، معرفت و عرفان را به معناى دوم بر مى گرداند و مى نويسد:
العين والراء والفاء، أصلان صحيحان . يدلّ أحدهما على تتابع الشى ء متّصلا بعضه ببعض و الآخر على السكون والطمأنينة... .
والأصل الآخر ، المعرفة والعرفان . تقول: عَرَف فلان فلاناً عرفاناً و معرفةً ، و هذا أمرٌ معروف. و هذا يدلّ على ماقلناه من سكونه إليه ، لأنّ من أنكر شيئاً توحّش منه

1.حجرات ، آيه ۱۰ .

2.. المصباح المنير ، ص ۴۰۴ .

صفحه از 156