معرفت خدا در روايات « الكافي » - صفحه 111

مولا و پروردگار خويش غافل گشتند. پس وقتى كه با رياضت ، از اسارت خانه غرور و فريب ، خلاص مى شوند و با مجاهده ، از التفات به عالم دروغ و باطل ترقّى مى كنند، عهد و پيمان قديمشان ـ كه نزديك است با مى گذشت روزگاران و عوالم از بين رود ـ ، مجدّداً تازه مى شود و براى بار دوم ، برايشان ادراك پروردگار حاصل مى آيد . و اين ، همان معرفتِ نورٌ على نورٌ است.
سه . آية اللّه صافى گلپايگانى ، مى نويسد :
معرفت و عرفان، ادراك شئ است به انديشه و تدبير در اثر آن چيز ، كه اخصّ از علم است ؛ زيرا علم ، مطلق ادراك است و به تفكّر در خود شئ نيز حاصل مى شود. به عبارت ديگر مى توان گفت: معرفت ، اعمّ است. ۱
ايشان ، بعد از ذكر وجوهى در شرح حديث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» ، مى نويسد:
امّا معرفت ربّ ، بنا بر تمام وجوه ، به تدبّر در آثار حاصل مى شود. لذا گفته مى شود : فلان كس خدا را مى شناسد و گفته نمى شود : خدا را مى داند ؛ چون معرفت بشر به خدا ، به تدبّر در آثار اوست ، نه به انديشه در ذات او . ۲

4 . مناقشه در رأى صاحب نظران

يك . تفسير معناى معرفت به ادراك شى ء به آثارش ، نه تنها با معناى لغوى معرفت ـ كه از كتب لغت ذكر شد ـ سازگارى ندارد ، بلكه از نظر كاربردهاى حديثى آن نيز ناسازگار است ؛ زيرا در حديثى كه از الكافى نقل شد، در معرفتِ خدا ، به آثار ، هيچ توجّهى نشده است و التفات و توجّه تام به خود خدا ، مطرح است . چنين معرفتى ، از خداست كه با هيچ چيزى قابل مقايسه نيست و مايه دل گرمى انسان در تمامى گرفتارى هايش است . اضافه بر اين كه «معرفت بشر به خدا به تدبّر در آثار او نه به انديشه در ذات او» ، در صورتى صحيح است كه معرفت به خود خدا ، حاصل شود .

1.. معرفت حجّت خدا ، ص ۲۹ .

2.. همان ، ص ۳۰ .

صفحه از 156