معرفت خدا در روايات « الكافي » - صفحه 147

قابل بيان مى شود و بدون آن ، هيچ يك از اين امور ، يعنى توصيفات سلبى و تنزيهى ، معنايى ندارد. اگر نشانه اى هم براى خَلق خويش قرار داده ، نشانه بودن آن هم به دست او و به اختيار اوست . تنها وقتى مخلوق و مصنوعات خدا ، ما را به خدا منتقل مى كنند كه خواست او بر هدايت ما ، تعلق گرفته باشد. همان طور كه اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:
الْحَمْدُ لِلَّهِ ، الْمُلْهِمِ عِبَادَهُ حَمْدَهُ وَ فَاطِرِهِمْ عَلَى مَعْرِفَةِ رُبُوبِيَّتِهِ ، الدَّالِّ عَلَى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ وَ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ عَلَى أَزَلِهِ وَ بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لَا شِبْهَ لَه ؛۱حمد خدايى را سزاست كه حمد خويش را بر بندگانش الهام كرد و آنان را بر معرفت ربوبيّت خويش مفطور كرد، به واسطه خَلق خويش ، به وجودش و به حدوث آنها بر ازليت خويش و به شباهتِ داشتن آنها بر اين كه شباهتى براى او نيست، دلالت مى كند.
در اين كلام امير المؤمنين عليه السلام ، دلالت كننده بر وجود خدا ، به واسطه خلق خودِ خداوند دانسته شده است . يعنى دلالت ، از مصنوعات و خلايق ، به گونه اى نيست كه هر كسى به عقل خود بدان راه پيدا كند ؛ بلكه با تمام اينها ، باز هم اراده و مشيّت الهى است كه انسان را به معرفت وجود خداى تعالى ، متوجّه و راهنمايى مى كند. اين مضمون ، با رواياتى كه پيش تر در مورد فعل اللّه بودن معرفت خدا و معرفت اللّه باللّه ذكر شد ، وفاق كامل دارد.

پنج . نظر كلينى درباره نقش عقل در معرفت خدا

كلينى در الكافى ، درباره معرفت خداوند سبحان و استدلال و نظر مى نويسد:
عرّف بغير رويّة ؛ ۲

1.. همان ، ص ۱۳۹ .

2.. در «رويّة» دو احتمال وجود دارد : اوّل اين كه «رويّة» با تشديد «ياء» ، به معناى فكر و انديشه باشد. دوم اين كه «رؤية» به معناى ديدن باشد.

صفحه از 156