معرفت خدا در روايات « الكافي » - صفحه 149

در علوم عقلى ، ثابت شده است كه هر چيزى كه نه سبب دارد و نه جزء ، معرفت آن به طريق برهان عقلى ممكن نيست ؛ بلكه يا مجهول مطلق است كه اميدى به شناخت آن نيست يا به طريق آثار و افعال ، استدلال بر آن مى شود. علمى كه از اين طريق حاصل مى شود ، علمى ناقص است كه علم به خصوصيت ذات معلوم ، نمى آورد ؛ بلكه علم به وجه عامى ـ كه مشترك است ميان آن و غير آن ـ ، به دست مى دهد...و يا به مشاهده حضورى ، معروف است نه به صورت زايد ، همان طور كه عرفاى كامل كه عبارت اند از : پيامبران و اولياء عليهم السلام ، به هنگام انخلاع از اين دنيا برايشان حاصل مى شود ؛ ولى اين مشاهده حضورى ، به صورت احاطى و اكتناهى نيست ؛ زيرا چنين مشاهده اى ممتنع است...بلكه بر وجه استغراق و مندك شدن است.
البته روشن است كه منظور كلينى ، چنين مشاهده حضورىِ عرفانى اى كه صدرالدين شيرازى مى گويد ، نيست ؛ زيرا اندكاك و استغراق در وجود خدا ، از نظر آيات قرآن كريم و روايات درست نيست. اساس معرفت الهى ، از نظر متون دينى ، با بينونت (جدايى) تام ميان خالق و مخلوق است. و دو شى ء متباين ، هيچ گاه در هم مندك نمى شوند. بلكه مراد كلينى از اين كه مى گويد معرفت خدا ، بدون فكر و استدلال و نظر است ، همان معرفت اللّه باللّه است كه همه انسان ها به تعريف الهى به آن نايل شده اند و همان طور كه نقل كرديم ، هر جاهلى هم آن را داراست ؛ بلكه حيوانات هم آن را دارند.
كلينى ، اين عبارت را در معرفت خدا ، از مشبّهه نقل مى كند كه آنان مى گويند:
متى ما لم تعقد القلوب منه على كيفيّة و لم ترجع إلى إثبات هيئة ، لم تعقل شيئاً فلم تثبت صانعاً ؛
اگر دل ها براى خدا كيفيتى معتقد نباشند و به اثبات هيئتى براى خدا رجوع نكنند ، چيزى را به عقل در نمى يابند و در نتيجه صانعى را اثبات نمى كنند.
ايشان پس از نقل اين گفتار مى گويد:

صفحه از 156