عقل و دين و سازگارى آن دو در اصول «الكافى»
على سكندرى
چكيده
واژه هاى «عقل» و «دين» و بحث سازگارى آن دو ، از موضوعات تطبيقى در فلسفه بوده ، يكى از حوزه هاى فعّال و جذّاب آن است . اين موضوع ، در مراكز علمى و تعليمى مسلمانان ، كمتر مورد توجّه بوده و اساسا بحث تطبيقى ميان دو تفكّر شرق و غرب ـ كه به دو حوزه فكرى و فرهنگى متفاوت متعلّق اند ـ ، كار آسانى نيست ، بويژه در اين عصر كه بحث «دهكده جهانى» مطرح است . ظرافت ها و دقّت هاى بسيار ريز علمى ، سبب شده كه تمام كاركردهاى انسان ، با عينك صِرف عقل ، مورد مطالعه و مداقّه قرار گيرد . دين در اين روزگار با توجّه به رسالت بزرگى كه بر دوش دارد ، مورد بى مهرى دو جريان قرار گرفته است : جريان نخست ، دشمنان انسان ها و سودجويان بزرگ دنيا هستند كه به دليل رسالت روشنگرىِ دين ، به جدال با آن برخاسته اند و جريان ديگر ، دوستان نادان دين هستند كه با دفاع هاى ناشيانه و جاهلانه ، به بى خاصيت كردن دين ، كمك نموده اند .
نگارنده ، در تلاش است كه پس از بيان ديدگاه هاى مختلف در باره ماهيت عقل و دين و نسبت بين آن دو ، و با توجّه به روايات رسيده از ائمّه اطهار عليهم السلام ، به تعريف هاى جديدى برسد و به اين پرسش پاسخ بدهد كه : آيا بين دين و عقل ، سازگارى وجود دارد ؟
بايد گفت كه عقل در روايات اسلامى ، از جايگاه والايى برخوردار است . به همين دليل ، شيخ كلينى ، نخستين كتابش را در مجموعه روايى الكافى ـ كه يكى از معتبرترين مجموعه هاى روايى شيعه است ـ ، «كتاب عقل و جهل» نام گذارى نموده است .