عقل و دين و سازگاري آن دو در اصول « الكافي » - صفحه 78

لحظه ، عقل ، مورد خطاب قرار مى گيرد . عقل و دين، دو رويه يك واقعيت اند. عقل و اصول آن، همگى مخلوق خداوند هستند. بر اين اساس ، بين عقل و دين ، تعارضى وجود ندارد. ۱
از جمله آنها يوستينوس (165 م) بر اين باور بود كه ايمان ، همان فلسفه است و سازگارى عقل و دين براى او مانند بسيارى از متفكّران يونانى مآب ، حكمت را تشكيل مى دهد. عقل از نظر او ، عقل اشراقى است ، نه عقل حسابگر يا عقل طبيعت شناس . ۲ بنا بر اين ، در قرون وسطا ، در حجّيت عقل و وحى يا دين ، سخنى نبود ؛ تنها نزاع بر سر ميزان توانايىِ عقل و تطابق عقل و دين و تقدّم بر ديگرى بود.
ژيلسون ، ديدگاه هاى انديشمندان غربى را در خصوص سازگارى عقل و دين يا وحى ، به قرون وسطا و عصر جديد تقسيم نموده است. وى ديدگاه هاى قرون وسطايى را به سه دسته تقسيم نموده است:
1 . گروهى از متألّهان مسيحى، وحى را جانشين همه معارف بشرى، اعم از علوم تجربى، اخلاقى و ما بعد الطبيعه دانسته اند. ۳ بنا بر اين نظرگاه، آنچه براى رسيدن به رستگارى لازم است، در كتاب مقدس آمده است. پس صرفاً بايد شريعت را آموخت و نياز به چيز ديگرى از جمله فلسفه نيست . از نظر آنها ، ميان عقل و دين ، تعارض منطقى وجود دارد. ۴
2 . گروه دوم ، بر اين باورند كه طريق رسيدن به حقيقت، راهى نيست كه از عقل آغاز شده باشد و از يقين عقلى ، به ايمان منتهى گردد ؛ بلكه برعكس، راهى است كه آغاز آن ، ايمان است و از وحى و دين ، به عقل منتهى مى شود . آگوستين ، از جمله

1.تاريخ فلسفه در قرون وسطى و رنسانس ، ص ۳۵ و ۴۰؛ هرمنوتيك كتاب و سنّت، ص ۱۹۳ .

2.تاريخ فلسفه در قرون وسطى و رنسانس ، ص ۴۰ .

3.روح فلسفه قرون وسطى، ص ۲ و ۵ .

4.همان ، ص ۳۵ ـ ۴۰ .

صفحه از 104