عقل و دين و سازگاري آن دو در اصول « الكافي » - صفحه 87

شيعه در باره مباحث كلامى است. ۱ آنها با فراتر رفتن از مفهوم ابتدايى نصّ و سنّت و ظاهر منقول و با داورى عقل ، به دفاع از آيين ، همّت گماردند و پيش از آن نيز بويژه در گفتار پُر ارزش امامِ سخن ، حضرت على عليه السلام در نهج البلاغه ، عقل گرايى و راه گشايى به سوى حقيقت با چراغ عقل ، مورد توجّه قرار گرفت.
نكته مهمّى كه بايد به آن توجّه شود، اين است كه ثقة الاسلام كلينى ، زمانى اهتمام به گردآورى اصول الكافى مى پردازد كه جريان هاى مختلف عقل ستيز و دين ستيز ـ كه بدان اشاره شد ـ ، در حال رشد بودند. چنان كه كلينى در مقدمه اين كتاب به اين موضوع اشاره كرده و در جواب تقاضاى يكى از علماى شيعه كه از روزگار خويش به وى شكايت مى كند و مى نويسد: «مردم ، زبان علم و دانش را رها كرده و در جهل و نادانى غوطه ور شده اند. نام خود را مسلمان گذاشته اند و از مقرّرات واقعى اسلام ، خبرى ندارند. تنها از روى عادت و تقليد از نياكان خود ، اعمالى را به نام دين انجام مى دهند و مى گويند ما در هر مطلبى ، به عقل خود رجوع مى كنيم . آيا چنين طريقه و روش ، صحيح است و مردم مى توانند بدين رويه ادامه دهند؟» ، با استناد به آيات و روايات ثابت مى كند كه : «چون خداى تعالى بر انسان منّت نهاد و به او عقل، هوش و استعداد عنايت فرمود، لياقت يافت كه پيغمبران و نمايندگان خود را براى هدايتش بفرستد و كتب آسمانىِ خود را بر آنها نازل كند و اوامر و نواهىِ خود را ـ كه موجب ثواب و كيفر است ـ ، به ايشان برساند و معلوم است كه ثواب و پاداش به كسى مى دهد كه اوامر را طبق دستورى كه خود او معين كرده ، انجام دهد.
اين اوامر و مقرّرات را تنها به وسيله پيغمبران و حجّت هاى خويش ابلاغ كرده و از مردم خواسته كه مقرّراتش را از روى يقين و بصيرت انجام دهند و به گمان و تقليد ، اعتماد نكنند . پس روش آن مردم كه تو گفتى ، خداپسندانه نيست.

1.اُصول الكافى، مصطفوى، ج ۱ ، ص ۱۴ ، ح ۱ .

صفحه از 104