عقل و جهل در « الكافي » - صفحه 42

در روايت نخست ، «نفس ناطقه» است و آن ، جوهرى است كه در مقام ذات ، از مادّه مجرّد است و در مقام فعل و تصرّف و تدبير ، متعلّق به بدن است كه به اعتبار تعلّقش به بدن، «نفس» ناميده مى شود و به اعتبار تجرّد و نسبتش به عالم قدس، «عقل» ناميده مى شود كه از اين لحاظ ، خود را از ارتكاب شرور و مفاسد ، منع مى كند ؛ جوهر مجرّدى كه شش مرتبه و حالت دارد و هر يك از اين مراتب و حالاتش ، عقل ناميده مى شود :
1 . قوّه و استعداد كسب كمالات (يعنى عقل بالقوه يا هيولانى) ؛ 2 . قوّه درك بديهيات (يعنى عقل بالملكه) ؛ 3 . قوّه درك نظريات (يعنى عقل بالفعل) ؛ 4 . قوّه درك ذاتىِ صور علمى و مطالب يقينى (يعنى علم اليقين يا عقل بالمستفاد) ؛ 5 . قوّه درك صور علمى و مطالب يقينى در ذات مفيض يا عقل فعّال (يعنى حالت عين اليقين) ؛ 6 . قوّه اتّصال و اتّحاد روحانى با ذات مفيض (يعنى حالت حق اليقين) . تمامى اين حالات نفس آدمى، عقل ناميده مى شود .
امّا جهل ، در لغت ، به معناى نادانى و در اصطلاح قرآن و روايات ، بيشتر در حكم مقابلِ عقل و به معناى سفاهت و بى اعتنايى به حقايق است كه ضدّ حلم است ، نه عدم علم. نفس انسان ، به اعتبار وابستگى اش به بدن و داشتن حالاتى متقابل با حالات ششگانه ياد شده ، به جهل و غفلت دچار مى شود و نيرنگ و شيطنتْ نام مى گيرد كه منشأ ظلمت و فقدان نورانيت نفس و روى آوردنش به شرور و مفاسد و گمراهى مى گردد . ۱

ولايت عقل و عداوت جهل

از آن جا كه عقل ، حلال و حرام ، مبدأ و معاد و حقّ و باطل را مى شناسد ، همانند يك دوست خيرخواه، آدمى را به سوى خيرات و جلب منافع و دفع مضرّات مى كشاند ؛

1.قاموس قرآن ، ج ۲ ، ص ۸۰ ـ ۸۱ ؛ شرح اُصول الكافى ، ص ۶۵ ـ ۶۸ .

صفحه از 64