نقد كتاب « الكليني و تأويلاته الباطنية » - صفحه 537

پاسخ اشكالات

نگارنده اين سطور ، در باره روايات سليم بن قيس و كتاب منسوب به او ، در فصل نامه
علوم حديث (شماره 35 و 36) ، مقاله اى نوشته است كه خوانندگان گرامى را براى اطّلاع بيشتر ، بدان ارجاع مى دهيم ؛ امّا مهم ترين نكته اى كه در اين جا بر آن تأكيد مى شود ، اين است كه قبل از شيخ كلينى ، خود قرآن ، چنين نسبتى را به برخى اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله داده كه متأسّفانه ، به اين بخش از آيات آن ، توجّه كافى نشده است . ما در اين مجال ، بدون اين كه بخواهيم خود به هيچ يك از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله نقدى وارد كنيم ، فهرست وار ، با اشاره به برخى از اين آيات ، از جناب خالدى مى خواهيم كه به اين سؤال پاسخ دهند كه : قرآن كريم ، اين مطالب را در باره چه كسانى گفته است ؟
1 . آيات هفتم تا بيستم سوره بقره ، از جمله اين آيه : «وَ إِذَا لَقُواْ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَ إِذَا خَلَوْاْ إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُواْ إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ » ، ۱ مربوط به چه كسانى است ؟
جناب خالدى معتقد است كه ظاهر ، بايد حفظ شود . اين جمع ، چه كسانى هستند ؟
2 . منظور از آيه 163 سوره آل عمران : «وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُواْ وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ قَاتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُواْ قَالُواْ لَوْ نَعْلَمُ قِتَالًا لَاتَّبَعْنَـكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْاءِيمَـنِ يَقُولُونَ بِأَفْوَ هِهِم مَّا لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ » ، ۲ چه كسانى هستند ؟
3 . اين آيات سوره حشر ، خطاب به چه كسانى است كه : «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُواْ يَقُولُونَ لِاءِخْوَ نِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَ إِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصُرَنَّكُمْ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ »۳ ؟
اين آيه ، بيان كننده اين مطلب است كه منافقان ياد شده ، يك گروه از مسلمانان بوده اند ، نه يك نفر و دو نفر ؛ چون به گونه اى رفتار مى كرده اند كه مايه دل گرمى اهل كتاب بوده اند . يك نفر و دو نفر ، نمى توانند مايه دل گرمى يك گروه ديگر باشند و از طرف ديگر ، اين جمع ، چه كسانى هستند ؟
4 . در سوره احزاب آمده است :
«هُنَالِكَ ابْتُلِىَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُواْ زِلْزَالًا شَدِيدًا * وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنَـفِقُونَ وَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَا غُرُورًا * وَ إِذْ قَالَت طَّـآئِفَةٌ مِّنْهُمْ يَـأَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُواْ وَ يَسْتَئذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِىَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِىَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلَا فِرَارًا » . ۴
بر اساس اين آيات ، كسانى معتقد بوده اند كه هر چه خدا و پيامبرش وعده داده اند ، دروغ بوده است ! اينها به تصريح قرآن ، يك نفر و دو نفر هم نبوده اند . همچنين ، گروهى به مردم يثرب (مدينه) مى گويند كه ديگر جاى ماندن نيست . عدّه اى از آنها هم به بهانه اين كه خانه هايشان حفاظ ندارد ، از پيامبر صلى الله عليه و آله اجازه مى خواستند تا از ميدان نبرد ، خارج شوند . آيا آقاى خالدى ، همچنان معتقدند كه اصحاب پيامبر خدا ، همه يكسان بوده ، داراى يك سطح از فهم از اسلام بوده اند ؟!
5 . در سوره «منافقون» مى خوانيم :
«يَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَآ إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَـكِنَّ الْمُنَـفِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ » . ۵
وقتى قرآن مى فرمايد : «وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إنّ المنافقين لَكَاذِبُونَ » ، ۶ آيا همچنان اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله يكسان هستند ؟ آيا اصحاب منافق پيامبر صلى الله عليه و آله از نسبت دروغ دادن خدا ، به پيامبر اِبايى داشتند ؟ البته خوب است كه يك بار همه سوره خوانده شود تا روشن شود كه وقتى خود پيامبر صلى الله عليه و آله حضور دارد ، اهل نفاق ، اين گونه برخورد مى كنند ، حال وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله نباشد ، چه اتّفاقى خواهد افتاد ؟
6 . در سوره فتح ، آمده است :
«سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَآ أَمْوَ لُنَا وَ أَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ لَكُم مِّنَ اللَّهِ شَيْئا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعَا بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرَا * بَلْ ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ أَبَدًا وَزُيِّنَ ذَ لِكَ فِى قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنتُمْ قَوْمَا بُورًا » . ۷
اينان ، اصحاب باديه نشين پيامبر صلى الله عليه و آله بوده اند كه به ايشان ، دروغ مى گفته اند . آيا آنان اِبايى از دروغ بستن بر پيامبر صلى الله عليه و آله هم داشته اند ؟ و آيا اينان ، با مؤمنان راستينى كه توصيفشان در قرآن آمده ، يكسان هستند ؟ اينان ، اميد داشته اند كه مؤمنان و مسلمانان هرگز برنگردند . آن وقت ، كسانى كه اميدوارند پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان برنگردند ، آيا بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله مسلمانِ واقعى محسوب مى شوند ؟! به هر حال ، ما بايد آيات قرآن را بپذيريم . آيا اين روايت منسوب به پيامبر صلى الله عليه و آله كه اهل سنّت نقل كرده اند و در آن آمده : «أصحابى كالنّجوم بأيّهم اقتديتم اهتديتم» ، بر قرآن ، عرضه شده است ؟ آخر ، اصحابى كه سخن از اين مى گفتند كه خدا و پيامبرش ـ نعوذ باللّه ـ آنها را فريب داده اند يا كسانى كه اميد داشتند تا پيامبر خدا يا مؤمنان ديگر بر نگردند (يعنى اثرى از اسلام باقى نماند) ، اينان «بأيّهم اقتديتم اهتديتم» هستند ؟!
7 . قرآن كريم ، مسائل فراوانى را براى مدّت زمان كوتاه قبل از رحلت پيامبر اكرم ، در سوره توبه ، ذكر فرموده است . اين جريانات نفاق پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، چه شدند ؟
از آيه 42 اين سوره ، به جريان نفاق پرداخته شده و نكات متعدّدى را در باره آنها بيان شده كه ما فقط به ذكر دو نكته مى پردازيم و پيشنهاد مى گردد تا ساير آيات آن ، مطالعه شوند .
قرآن كريم ، در سوره بقره ، فقط يك بار عبارت «وَ مِنَ النَّاسِ» را ذكر مى كند . اگر ما به ظاهر عبارت هم اكتفا كنيم ، اينها در سوره توبه ، چندين برابر مى شود . در آيه 49 اين سوره آمده است :
«وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لِّى وَلَا تَفْتِنِّى أَلَا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَة بِالْكَـفِرِينَ » .
در آيه 58 سوره توبه نيز آمده است :
«وَمِنْهُم مَّن يَلْمِزُكَ فِى الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَإِن لَّمْ يُعْطَوْاْ مِنْهَآ إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ » .
و در آيه 61 اين سوره مى خوانيم :
«وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ » .
همچنين ، در آيه 75 آن ، آمده است :
«وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ ءَاتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ » .
آيا با وجود اين آيات ، جناب آقاى خالدى ، همچنان معتقد است كه اصحاب پيامبر خدا ، همه در يك سطح قرار داشتند و همه آنها از مؤمنان راستين بودند ؟ آيا همه آنها در پىِ شنيدن درست سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله و نقلِ درست آن بودند ؟ اين طوايف چهارگانه ، پس از رحلت پيامبر خدا ، كجا رفتند ؟ گر چه به يك معنا ، درست است كه «وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَا خَسَارًا »۸ ولى اگر اينها با پيام و رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله مخالف بودند ، چگونه پس از پيامبر خدا ، انسان هاى شايسته اى گرديدند ؟!
و امّا مهم تر از آنچه ذكر شد ، در سوره توبه ، آيه اى ديگر هم در باره اهل نفاق آمده است كه بسيار بيشتر از اينها جاى تأمل دارد و معلوم نيست كه جناب خالدى ، چه پاسخى براى آن خواهد داشت . در آيه 101 اين سوره ، آمده است :
«وَ مِمَّنْ حَوْلَكُم مِّـنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ » .
در اين جا قرآن ، هم از اطراف مدينه ، عدّه اى را به عنوان منافق ، معرّفى مى كند ، و هم عدّه اى از اهل مدينه را . هر دو را هم با صيغه جمع ، بيان كرده است و نكته جالب ، اين است كه خطاب مى كند : «شما ، آنها را نمى شناسيد و ما ، آنها را مى شناسيم» . آيا با اين تصريح قرآن به نفاق عدّه اى در خارج و داخل مدينه و تصريح به اين كه شما آنها را نمى شناسيد ، چگونه مى توان با قاطعيت ، ادّعاى عدم نفاق همه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و صادق و صالح بودن آنها را نمود ؟!
از سوى ديگر در متن روايتى كه نويسنده محترم ، آن را نقل و نقد كرده ، هرگز نيامده است كه فقط سخنان اين چهار نفر ، پذيرفته مى شود ؛ بلكه اين مسئله مطرح شده كه سخنانى را از اين چهار نفر شنيده كه با سخنان ديگران ، مخالف است . شاهد اين نكته ، مطالب فراوانى است كه در كتاب هاى تفسيرى و غير تفسيرى شيعه ، از ابن عبّاس و اصحاب ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است . براى نمونه ، در تفسير روض الجنان ابوالفتوح رازى ، حدود سيصد مورد روايت از اين دست ، از ابو هُرَيره ، نقل شده و پذيرفته شده است .
3 . جناب آقاى خالدى ، گويا معتقد است كه دروغ بستن به پيامبر صلى الله عليه و آله در زمان حيات ايشان ، تنها در منابع شيعه نقل شده است و در منابع اهل سنّت ، چنين رواياتى وجود ندارد . شايان ذكر است كه جلد اوّل كتاب الموضوعات ابن جوزى (ص 55 ـ 98) به اين بحث پرداخته است كه بخشى از آن ، در باره دروغ بستن بر پيامبر صلى الله عليه و آله در زمان حيات مبارك ايشان است .
در روايتى كه ابن جوزى آن را نقل كرده ، آمده است :
أنبأنا محمّد بن ناصر ، قال : أنبأنا محفوظ بن أحمد ، قال أنبأنا أبو على الجازرى ، قال أنبأنا المعافى بن زكريا ، قال : حدّثنا محمّد بن هارون أبو حامل الحضرمى ، قال : حدّثنا السرى بن يزيد الخراسانى ، قال : حدّثنا أبو جعفر بن على الفزارى ، قال حدّثنا داوود بن الزبر ، قال : قال أخبرنى عطاء بن السائب بن عبد اللّه بن الزبير ، قال : قال يوما لأصحابه أتدرون ما تأويل هذا الحديث : «من كذب علىّ متعمدا فليبوّء مقعده من النار» ؟ قال عشق رجل امراة فأتى أهلها مساء . فقال : إنّى رسول اللّه صلى الله عليه و آله بعثنى إليكم أن أتضيف ... بيوتكم شئت قال و كان ينتظر بيتوتته المساء . قال : فأتى رجل منهم النبى صلى الله عليه و آله ، فقال إنّ فلانا أتانا يزعم ذلك أمر تدان يبيت فى أى بيوتنا ما شاء . فقال : كذب فلان أنلق معه فإن اسكنت اللّه عز و جل منه فاصدب عنقه . ۹
ابن جوزى ، بعد از آوردن اين روايت ، گفته كه آن را 61 نفر از صحابه نقل كرده اند :
قال المصنّف : و هذا الحديث أعنى قوله «من كذب علىّ متعمدا» ، قد رواه من أصحابه ، عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله أحد و ستّون نفسا . ۱۰
سپس در صفحه 83 كتاب ، آن را از «اُسامة بن زيد» ، نقل مى كند و بعد از نقل روايت ، مى نويسد :
ذلك أنّه بعث رجلاً فى حاجة فكذب عليه فدعا عليه فوجده ميتا لم ثقيله الأرض .
پس اصل دروغ بستن به پيامبر اكرم ، در احاديث اهل سنّت هم وجود دارد .
4 . حديثى در منابع اهل سنّت آمده كه در راستاى حديث نقل شده توسّط كلينى است . در اين زمينه بايد گفت كه متأسّفانه ، فِرَق مختلف اسلامى ، بيشتر به دنبال نقد طرف مقابل هستند و اگر وقت خود را صرف اصلاح خود مى كردند ، خيلى زودتر به نتيجه مى رسيدند . بسيار ديده مى شود كه مطالبى از طرف مقابل را زير ذرّه بين برده ، آن را نقد مى كنند ، غافل از اين كه در نوشته هاى هم مسلكان خودشان ، همان مطالب و چه بسا تندتر از آن آمده كه هرگز به آنها توجّه نمى كنند ؛ ولى مرتّب به دنبال نكات منفى موجود در نوشته هاى ديگران هستند .
در روايتى از صحيح البخارى آمده :
حدّثنا محمّد بن كثير ، أخبرنا سفيان ، حدّثنا المغيرة بن النعمان ، قال حدّثنى سعيد بن جبير ، عن ابن عبّاس ـ رضى اللّه عنهما ـ عن النبى صلى الله عليه و آله قال : انّكم تحشرون حفاع عراة . ثم قرأ : «كَمَا بَدَأْنَآ أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَآ إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ»۱۱ و أوّل من يكسى يوم القيامة إبراهيم و إنّ اُناسا من أصحابى يؤخذ بهم ذات الشمال . فأقول أصحابى أصحابى . فيقال : إنّهم لا يزالوا مرتدين على أعقابهم منذ فرقتهم ، فأقول كما قال العبد الصالح و كنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم إلى قوله الحكيم . ۱۲
اين روايت نبوى ، با مضمون ديگرى در همين كتاب (ج 8 ، ص 217 ، ح 166 باب فى الحوض) ، به نقل از ابو هُرَيره ، به اين گونه آمده :
بينا أنا قائم إذا زمره حتّى إذا عرفتهم خرج رجل من بينى و بينهم ، فقال : هلمّ ! فقلت : أين؟! قال : إلى النّار ، واللّه ! قلت : و ما شأنهم ؟! قال : إنّهم إرتدوا بعدك على أدبارهم القهقرى . ثم إذا زمره حتّى إذا عرفتهم خرج رجل من بينى و بينهم ، فقال : هلمّ ! قلت : أين؟! قال : إلى النّار ، واللّه ! قلت : ما شأنهم ؟! قال : إنّهم إرتدوا بعدك على أدبارهم القهقهرى . فلا أراه يخلص منهم إلّا مثل همل النعم . ۱۳
آقاى بن باز ، در رساله اى كه در آن ، وصيّت منسوب به شيخ احمد ، خادم حرم شريف نبوى را نقل مى كند ، مى نويسد :
و فى الحديث الصحيح عن النّبى صلى الله عليه و آله : انّه قال يذاد رجال عن حوضى يوم القيامة ، فأقول : يا ربّ! أصحابى ، أصحابى . فيقال : انّك لا تدرى ما أحدثوا بعدك ، فأقول كما قال العبد الصالح . ۱۴
لذا بايد گفت : اگر روايت شيخ كلينى ، جاى نقد دارد ، روايت بخارى هم دارد و اگر روايت بخارى صحيح است ، روايت كلينى هم صحيح است . معلوم نيست كه چرا استاد خالدى ، بايد كتابى در نقد الكافى بنويسد و رواياتى را كه نمونه آنها نقل شد ، مورد نقد قرار دهد ؛ در حالى كه همانند آن روايت ها ، در صحيح البخارى نيز آمده است ؛ ولى نويسنده ، از كنار آنها گذشته است . به نظر مى رسد كه مشكل اساسى ، همان چيزى است كه گفته شد و متأسّفانه در بين همه فرقه ها وجود دارد و آن ، اين است كه هر اشكالى را فقط در طرف مقابل مى بينند !

1.سوره بقره ، آيه ۱۴ .

2.سوره آل عمران ، آيه ۱۶۷ .

3.سوره حشر ، آيه ۱۱ .

4.سوره احزاب ، آيه ۱۱ ـ ۱۳ .

5.سوره منافقون ، آيه ۸ .

6.سوره منافقون ، آيه ۱ .

7.سوره فتح ، آيه ۱۱ ـ ۱۲ .

8.سوره اسراء ، آيه ۸۲ .

9.الموضوعات ، ج ۱ ، ص ۵۶ .

10.همان ، ص ۵۶ .

11.سوره انبيا ، آيه ۱۰۴ .

12.صحيح البخارى ، ج ۴ ، ص ۱۱۰ و ج ۵ ، ص ۱۹۱ و ج ۷ ، ص ۱۹۵ ؛ صحيح مسلم ، ج ۷ ، ص ۶۸ و ۷۱ ؛ مسند ابن حنبل ، ج ۳ ، ص ۲۸۱ ؛ كنز العمّال ، ح ۳۹۱۳۱ ، ۳۹۱۸۴ ، ۳۱۱۱۳ ، ۳۹۱۸۵ ، ۳۹۱۹۵ ، ۳۹۱۳۸ ، ۳۹۱۹۰ ، ۳۹۱۲۵ ، ۱۸۹۲۹ ، ۳۶۱۷۴ و ۳۹۱۳۰ .

13.مجلّه تراثنا ، شماره ۸۹ ، ص ۳۵۲ (به نقل از : صحيح البخارى ، ج ۲۱۷ ، ح ۱۶۶ باب فى الحوض) .

14.التحذير من البدع ، ص ۲۷ ـ ۲۸ . اين كتاب ، مجموعه اى شامل چهار رساله است كه با هم چاپ شده است و عناوين رساله ها عبارت اند از : ۱ . و حكم الاحتمال بالوالد النبوية و غيرها ، ۲ . حكم الاحتمال بليّة الأسواد و المولع ، ۳ . حكم الاحتمال بليّة النصف من الشعبان ، ۴ . تنبيه هام على كذب الوصيّة المنسوبة للشيخ أحمد خادم الحرم النبوى الشريف . متأسّفانه ، محلّ چاپ و سال نشر ندارد . در ابتداى رساله چهارم آمده : «مِن عبد العزيز بن عبد اللّه بن باز ، إلى مَن ...» .

صفحه از 547