درنگي در كتاب « الكليني وتأويلاته الباطنية » - صفحه 462

1 . ادلّه قرآنى

ادلّه قرآنى، آياتى متعدّد را در بر مى گيرد كه از قراين درونىِ اين آيات و روايات فراوان فريقين در تفسير آنها، به خوبى اين مقام براى اهل بيت اثبات مى شود. از جمله اين آيات، عبارت اند از :
الف. آيه هفت سوره آل عمران : «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَا اللَّهُ وَالرَّ سِخُونَ فِى الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا ؛
كسى جز خداوند و راسخان در علم، تأويل آن را نمى دانند . آنان [راسخان در علم ]مى گويند: ايمان آورديم كه همه [ى آيات] از ناحيه پروردگار ماست»
.
راسخان در علم، كسانى هستند كه در مطلق علم، ثابت و پابرجايند و بر اثر رسيدن به حقيقت علم در همه امور، در هيچ موردى نظرشان دگرگون نمى شود. چنين افرادى، جز پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام نيستند؛ زيرا علمشان از وحى سرچشمه گرفته است و با قلبشان، حقيقت علم را يافته اند. اين نكته، با مطالعه در سيره اهل بيت عليهم السلام به خوبى نمايان است. هرگز ائمّه اهل بيت عليهم السلام ، درباره معناى آيه اى از قرآن، ترديد نكردند، در پاسخ به معناى قرآن درمانده نشدند و بر اثر مرور زمان، تبدّل رأى براى آنان حاصل نشد. امام على عليه السلام مى فرمايد:
أين الذين زعموا أنّهم الراسخون فى العلم دوننا كذباً وبغياً علينا، إن رفعنا اللّه و وضعهم و أعطانا و حرمهم...؛۱
كجايند آنان كه به دروغ و از روى حسادت، گمان برده اند كه آنان راسخان در علم اند ، نه ما؛ حال آن كه خدا ما را رفعت بخشيده و آنان را فروگذاشته و به ما عطا فرموده و آنان را محروم ساخته است.
روايات فراوانى در كتاب هاى روايى شيعه نقل شده، كه مضمون آنها اين است: راسخان در علم، تنها ، ائمّه اهل بيت عليهم السلام هستند و آنان علم تأويل قرآن را مى دانند. ۲
ب. آيه 43 سوره رعد : «وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدَا بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَـبِ ؛ و كافران مى گويند: فرستاده [خداوند] نيستى. بگو: خدا و كسى كه نزد او علم كتاب است، بين من و شما براى گواهى، كافى است» .
در بسيارى از احاديث فريقين، مفهوم «مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَـبِ» در اين آيه، به امام على عليه السلام و ديگر امامان معصوم عليهم السلام ، تفسير و بر آنها تطبيق شده است. از علماى اهل سنّت ، حاكم حَسكانى ، با شش روايت، ۳ ثعلبى (م / 427 ق) ۴ و ابن مردويه (م / 410 ق) ۵ هر كدام با دو حديث، ابن مغازلى (م / 483 ق) ۶ و نيز محمّد بن سليمان كوفى (از دانشمندان زيدى قرن چهارم) ۷ اين احاديث را نقل كرده اند. سيد هاشم بحرانى، از علماى شيعه نيز در تفسير خود، 25 روايت را در اين زمينه ، گردآورده است ۸ كه در هفده حديث، اين تعبير ، به امام على عليه السلام و هفت روايت ، به همه معصومان عليهم السلام تفسير شده است.
ج. آيه 32 سوره فاطر : «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَـبَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِق بِالْخَيْرَ تِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَ لِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ ؛ ما اين كتاب را به كسانى كه از بندگانمان برگزيديم، به ارث داديم. پس، از ايشان كسانى اند كه به خود ستم كردند و كسانى كه ميانه رو هستند و كسانى كه به اذن خدا در خيراتْ پيشى مى گيرند و آن، فضل بزرگى [از سوىِ خدا] است » .
در مصادر شيعه و اهل سنّت ، رواياتى متعدّد به چشم مى خورند كه دلالت مى كنند كه مراد از وارثان كتاب در اين آيه ، تنها ، ائمه معصومند. ۹
د. آيه 43 و 44 سوره نحل: «وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَا رِجَالًا نُّوحِى إِلَيْهِمْ فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * بِالْبَيِّنَاتِ وَ الزُّبُرِ ؛ و پيش از تو، انبيايى نفرستاديم ، جز مردانى كه به آنان وحى كرديم . پس ، از اهل ذكر بپرسيد اگر نمى دانيد * دليل هاى آشكار ( معجزات ) و كتاب ها...» .
ابن جرير طبرى نيز همين تفسير را از امام على عليه السلام و امام باقر عليه السلام نقل كرده كه در اين احاديث مى گويند : «نحن اهل الذكر ؛۱۰ماييم اهل ذكر» .
اين معنا براى اهل الذكر، در روايات متعدد فريقين ، ۱۱ وارد شده، به گونه اى كه مى توان درباره آنها ادّعاى تواتر كرد. از اين احاديث، مرجعيّت مطلق اهل بيت عليهم السلام براى امّت اسلام اثبات مى شود. اين مرجعيت، به دليل آن است كه آنان انسان هاى آگاه به همه معارف قرآن اند و اين آگاهى، با تزلزل و ترديد ، همراه نيست و با خطا و هوا و هوس ، مشوب نمى گردد.
در اين زمينه ، به آياتى ديگر نيز مى توان استناد كرد كه به خاطر رعايت اختصار، از ذكر آنها خوددارى مى شود . ۱۲

1.نهج البلاغة، خطبه ۱۴۴ .

2.وسائل الشيعة ، ج۶ ، ص۵۵ ، ( باب ۱۵ من أبواب الكفارات ، ح۶ ) .

3.وسائل الشيعة ، ج۱۲ ، ص۳۰۱ ( باب ۷ من أبواب صفات القاضي ، ح۳ ) .

4.ر. ك : الكافى، ج ۱، ص ۲۱۳ . ايشان، بابى را تحت عنوان «الراسخين فى العلم هم الأئمّة» گشوده و در اين باب، روايات با سند صحيح (نظير روايت شماره يك) آورده است و نيز ر.ك : بصائر الدرجات ، جزء ۴، باب ۱۰، حديث ۱ و ۵ ؛ الكافى ، ج ۱ ، ص ۱۸۶، ح ۶ ؛ تفسير العيّاشى ، ج ۱، ص ۲۹۲ و ۲۹۳، ح ۶۴۴ و ص ۶۴۶ ـ ۶۴۸ . براى توضيح بيشتر درباره اين روايات، ر. ك : مكاتب تفسيرى ، ج ۱، ص ۷۳ ـ ۷۵ .

5.ر. ك : شواهد التنزيل ، ج ۱ ، ص ۴۰۰ ـ ۴۰۵ ، ح ۴۲۲ ـ ۴۲۷ .

6.بحار الأنوار ، ج۶۴ ، ص۳۱۱ ( كتاب السماء والعالم ، باب الذباب والبق والزنبور ، ح۳ ) .

7.تهذيب الأحكام ، ج۴ ، ص۱۸۵ ( باب علاقة وقت فرض الصيام وأيّام الشهر ، ح۳ ) .

8.الكشف والبيان ، ج ۵، ص ۳۰۳ ـ ۳۰۴ .

9.المناقب لابن مردويه ، ص ۲۶۸ ، ح ۴۱۵ ـ ۴۱۶ .

10.وسائل الشيعة ، ج۶ ، ص۵۵ ، ( باب ۱ من أبواب من تجب عليه الزكاة ومن لا تجب عليه ، ح۶ ) .

11.وسائل الشيعة ، ج۹ ، ص۱۲۹، ( باب ۴۷ من أبواب تروك الإحرام ، ح۶ ) .

12.مناقب على بن ابى طالب ، ص ۳۱۳، ح ۲۵۸ .

13.المناقب للكوفى ، ج ۱، ص ۲۱۷، ح ۱۱۵ .

14.وسائل الشيعة ، ج۱۳ ، ص۱۸۵ ، ( باب ۲ من أحكام المضاربة ، ح۱ ) .

15.البرهان ، سيد هاشم بحرانى ، ج ۲، ص ۳۰۲ به بعد .

16.ر. ك : تفسير العيّاشى، ج ۳، ص ۱۵، ح ۲۴۰۳ و ص ۷۹، ح ۲۵۹۶؛ بصائر الدرجات، جزء ۱، باب ۲۱، ح ۱ ـ ۵؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۱۳؛ المناقب لابن مردويه، ص ۳۱۱، ح ۵۱۰ و ۵۱۱؛ شواهد التنزيل، ج ۲، ص ۱۵۵، ح ۷۸۲ .

17.جامع البيان، ج ۸ ، ص ۱۰۹ و ج ۱۰، ص ۵ .

18.از جمله مصادر شيعه ، ر . ك : بصائر الدرجات ، جزء ۱ ، باب ۱۹. ابو جعفر صفّار (جزء ۲ ، باب ۲۹۰)، ۲۸ حديث در اين باره در باب «فى ائمّة آل محمّد عليهم السلام إنّهم أهل الذكر الذين أمر اللّه بسؤالهم...» آورده است . نيز ر. ك : ترتيب الأمالى ، ج ۱، ص ۳۴، ح ۹۲ و ص ۶۰۹ ، ح ۵۶۲ و ج ۳، ح ۱۰۹۷ و ص ۲۰۸، ح ۱۲۵۴ ـ ۱۲۵۵؛ تفسير القمّى ، ج ۲، ص ۶۸؛ تفسير العيّاشى، ج ۲، ص ۱۱، ح ۲۹ - ۳۲ . از مصادر اهل سنّت، ر. ك : شواهد التنزيل ، ج ۱، ص ۴۲۲ ـ ۴۳۷، ح ۴۵۹ ـ ۴۶۶؛ مفاتيح الأسرار، ص ۱۹۹؛ الكشف و البيان، ج ۶، ص ۲۷۰؛ جامع البيان، ج ۸، ص ۱۰۹ و ج ۱۰، ص ۵؛ المناقب للكوفى ، ج ۱، ص ۱۵۱، ح ۷۱ .

19.مانند آيه دوازدهم از سوره حاقّة كه فريقين، ده ها حديث در مورد نزول آن درباره امام على عليه السلام ذكر كرده اند. تنها حاكم حسكانى، ۲۸ حديث در اين باره آورده است. ر. ك : شواهد التنزيل، ص ۳۶۱ ـ ۳۸۰ ؛ البرهان ، سيد هاشم بحرانى، ج ۴، ص ۳۷۵ ـ ۳۷۶؛ الكشف و البيان، ج ۱۰، ص ۲۸ .

صفحه از 512