بود؛ به حدّى كه وى اصول اين فرقه را به عنوان مذهب رسمى حكومت خويش اعلام نمود و مخالفان با آن را مورد تعقيب قرار داد و از مناصب دولتى اخراج كرد. اين روند، در دوره متوكّل، برعكس شد و اين خليفه، با تعقيب و آزار معتزله و حمايت از حنابله، هرگونه مباحث عقلى را ممنوع كرد. كار وى توسط خلفاى بعدى تعقيب شد و چهره هاى معتزلى مجبور شدند فعاليت خود را در محافل محدود و يا ولايات دورتر از مركز خلافت پيگيرى كنند. ۱
در اين دوره، هر چند از سلطه سياسى پيشين معتزله خبرى نبود، ولى بزرگان آن همچنان در تبليغ و دفاع از عقايد خويش كوشا بودند. دو مكتب بصره و بغداد كه از اوايل سده سوم تعيّن يافته بودند، در اين زمان به مرزبندى مشخص ترى رسيدند. دو فرقه معتبر معتزله، در همين دوره شكل گرفت؛ اولين آن جبائيه، پيروان ابوعلى محمّد بن عبد الوهاب جبائى (235 ـ 303ق) هستند. وى رياست معتزليان بصره را در اختيار داشت و بازنگرى گسترده اى در باورهاى معتزله بصريان انجام داد به گونه اى كه در نوزده مسئله با ابوهذيل علاف، از پيشينيان معتزله، مخالفت كرد. ۲ از جمله عقايدش اين بود كه خدا را نمى توان چيز گفت؛ چرا كه او غير از چيزهاست، خداوند به همه چيز داناست و پيوسته سميع و بصير است. او ايمان را انجام فرايض مى دانست و مستحبّات را از شمول آن خارج مى دانست. ۳
پسرش ابوهاشم عبد السلام (م 321 ق) نيز با اين كه رياست مكتب بصره را بعد از پدر بر عهده داشت، در 29 مسئله با او مخالفت كرد و طرفدارانش كه به «بهشميه» معروف هستند تا مدّت ها بر فضاى كلامى بصره مسلّط بودند. او كتاب هاى زيادى را مثل الجامع الكبير، مسائل العسكريات، النقض على ارسطاطاليس فى الكون و الفساد و كتاب الطبائع و
1.تاريخ علم كلام و مذاهب اسلامى، ج ۲، ص ۳۵۴.
2.دايرة المعارف بزرگ اسلامى، ج ۱۲، ص ۲۰۳.
3.الملل و النحل، ص ۵۸ ـ ۵۹ .