3. نگارنده، اذعان دارد که اگر روايتي تفسيري متضمن حکم فقهي باشد، از جنبه حکم فقهي، از دايره نزاع، خارج است و مشمول ادله حُجّيت خبر واحد ميشود، در عين اين که از جنبه تفسيري، همچنان ميتواند محل نزاع قرار گيرد.
4. مشکلاتي که در سخن علامه طباطبايي براي استناد به احاديث تفسيري گفته شدهاند، مشکلاتي جدّياند؛ يعني وجود جعل و دس در روايات (بويژه در روايات تفسيري)، موضوعي قابل چشمپوشي نيست. آيا عُقلا، با وجود چنين مشکلاتي، باز هم به چنين اخباري استناد ميکنند؟ قضاوت در اين باره، بسيار سخت و دشوار است.
5 . به نظر ميرسد در باره سخن آية الله معرفت (که: اگر روايات تفسيري را حجت ندانيم، خود را از ميراث بزرگ تفسيري معصومان، محروم ساختهايم)، بايد گفت: اولاً آيا بررسي شده است که چند درصد از روايات تفسيري، بر اساس موازين رجالي رايج ميتوانند از حُجّيت برخوردار باشند؟ يعني چه مقدار از اين احاديث، از سند متّصل و راويان ثقه برخوردارند؟ مع الأسف تاکنون در اين باره کاري صورت نگرفته است.
ثانياً با فرض اين که اين روايات، از سندي معتبر برخوردار باشند، چند درصد آنها به محل نزاع (يعني سه موضوعي که در آغاز بحث حُجّيت، بدانها اشاره شد) مربوطاند؟ يعني چند درصد از روايات معتبر، به تعيين مصداق انحصاري پرداختهاند يا معنايي بر خلاف ظاهر آيه را بيان ميکنند و يا يکي از دو معناي محتمل را ترجيح ميدهند؟
ثالثاً چرا گمان ميرود که اگر دليل بر حُجّيت نيافتيم، اين روايات از حيز انتفاع، خارج است؟ مگر مراجعه ما به کتب تفسير يا فقه يا علمي ديگر، با پيش فرض «حُجّيت سخن نويسندگان»، همراه است که اگر حُجّيت را نپذيريم، ديگر مراجعه نميکنيم؟!
مگر مسلمانان، بسياري از معارف ديني خود را به زبانهاي ديگر، براي غير مسلمانان، ترجمه نميکنند و آنان را از اين راه به هدايت، دعوت نميکنند مگر آنان حُجّيت سخن ما را پذيرفتهاند؟!
مگر نهج البلاغه را براي جهانيان ترجمه نميکنيم و سياستمداران جهان را به معارف آن دعوت نميکنيم؟ مگر در اين موارد، آنان حُجّيت سخن ما را پذيرفتهاند؟!
چرا گمان ميکنيم پيشفرض استفاده، اعتقاد به حجّيت است؟ روايات تفسيري، مانند روايات اعتقادي و نيز روايات اخلاقي، حاوي معارفي هستند که انسان با عقل و تجربه خود، از آنها بهره ميبرد.
البته در موارد خاص ـ که از آنها ياد شد ـ بايد با احتياط به سراغ روايات تفسيري رفت و آن هم از اين روست که ما در مقابل کتاب خداوند قرار گرفتهايم که سند اصلي و بدون چون و چراي مسلمانان است و طبيعي است که در باره تفسير آن، بايد سختگيريهاي متناسب با شأن آن، منظور گردد و چنان که در آغاز اين مبحث ياد شد، سخن بر سر روايات منقول در کتب است، نه جايگاه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت ايشان.
بنا بر اين، مراجعه به روايات تفسيري، قطعاً مفيد است و از آنها، نکتههاي ناب معنوي و علمي دريافت ميشود، حتّي اگر حجّيت آنها، در مقام اثبات، احراز نگردد.