روش سيد رضی رحمه الله در مواجهه با مجازات روايی در المجازات النبويه - صفحه 99

فرموده ‌است: «الحجاز قطيفة الإيمان»؛ حجاز روانداز ايمان است۱
سيد رضي رحمه الله درباره معناي روايت مي‌گويد: يعني همان‌گونه که روانداز، بدن انسان را مي‌پوشاند، حجاز ايمان را احاطه کرده‌ است. مقصود پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم اشاره به ثبات عرب حجاز بر اسلام، پس از پذيرش آن است؛ چنان‌که هيچ کس از آنان مرتد نشد و از حوزه ايمان خارج نگرديد ۲ سيد رضي رحمه الله در تأييد
اين برداشت، به نقل علماي تاريخ اشاره مي‌کند که گفته‌اند: هيچ قبيله‌اي از قبايل عرب پس از وفات پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نبود، مگر آن‌که ارتداد در آن ظهور کرد، به جز قريش و ثقيف که کسي از آنان مرتد نشد ۳ بدين ترتيب، سيد رضي رحمه الله با استشهاد به سخن علماي تاريخ، معناي مجازي مذکور را قوت ‌بخشيده است.

برداشت‌هاي ذوقي

چنان‌که گفتيم يکي از شروط مجاز، پذيرش ذوق و طبع سليم است. سيد رضي رحمه الله به مثابه عالمي برجسته در ادبيات، کلام، فقه و... و برخوردار از فضايل اخلاقي، گاه بدون استشهاد به مباني و مؤيدهاي پيش‌گفته و تنها با تکيه بر تحليل عقلاني و ذوق سليم، به بيان مجاز در روايات پرداخته‌است:

نمونه اول:

روايت شماره 144: «لا تُغالوا بمهور النساء، فإنما هي سُقيا الله سبحانه»۴؛ در باره مَهر زنان زياده‌روي نکنيد، زيرا مَهر زنان باران خداوند سبحان است!
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در اين روايت، از افراط در مهريه زنان و قراردادن قيمت زياد براي آن نهي و از آن به باران تعبير کرده‌اند. سيد رضي رحمه الله وجه شبه اين استعاره را اين گونه تبيين مي‌کند: توافق بر نکاح زنان به اين معنا نيست که مهريه آنان زياد در نظر گرفته شود؛ اين توافق همانند رزق و روزي است که خداوند آن را عطا مي‌کند. چه بسا زني با مهر اندک، از محبوبيت فراوان برخوردار باشد و ديگري با مهريه‌اي فزون‌تر، از آن درجه محبوبيت بهره‌مند نباشد، از اين رو، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مهريه زنان را به باران تشبيه کرده ‌است که خداوند آن را روزي فردي قرار داده و بر ديگري حرام مي‌کند؛ همان‌گونه که باران بر سرزميني مي‌بارد و سرزمين ديگري از آن محروم مي‌گردد ۵

نمونه دوم:

روايت شماره 275، در وصف:«يقرؤون القرآن يحسبون أنه لهم و هو عليهم، لا يجاوز حَناجِرهم»۶؛ قرآن را قرائت مي‌کنند و گمان مي‌برند که به سود آنان سخن مي‌گويد، حال آن که عليه آنان است و از حنجره آنان فراتر نمي‌رود!

1.همان، ص۱۲۷.

2.ر.ک : همان، ص۱۲۷ ـ ۱۲۸.

3.ر.ک : همان، ص۱۲۸.

4.همان، ص۱۷۷.

5.ر.ک : همان، ص ۱۷۷ ـ ۱۷۸.

6.همان، ص۳۲۳.

صفحه از 101