رساند كه خداوند علم خاصّان خود را كه بعد بايد به جهت ايشان حصول به هم رساند ، اسناد به نفس اقدس خود داده و او را علم خود ناميده ، البتّه منع از اسناد علم حادث به اين معنى به خداوند نخواهد نمود و بيضاوى خود در تفسير اين آيه گفته است : «ليتعلّق علمنا به موجودا» ۱ ، چنانچه در الصافى روايت كرده كه فرمودند : «لنعلم ذلك منه وجوداً بعد أن علمنا أنّه سيوجد» ۲ .
و هر صاحب سوادى مى فهمد كه نسبت حدوث و استقبال را به تعلّق علم بر معلوم صحيح دانسته اند و خداوند نفس تعلّقات حادثه را در چندين موضع از كتاب خود علم ناميده و اسناد به خود داده ، چنانچه مى فرمايد : «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّه الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ»۳ ، و مفسّرين تصريح كرده اند كه مراد از نفى علم ، نفى تعلّق آن است به موجود خارجى .
پس اطلاق علم بر متعلّقات حادثه به حدوث معلومات صحيح است ، چنانچه از تفسير آيه قبل معلوم شد و امام فخر رازى تصريح بر اين نموده ۴ .
و خداوند در موضع ديگر مى فرمايد : «وَ مَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلَا لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالْأَخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِى شَكٍّ»۵ ؛ و قولُه تعالى : «وَمَآ أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللّه وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ * وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُوا»۶ .
پس چگونه اسناد اين علوم تعلّقّيه حادثه به سوى خداوند صحيح نباشد و حال آنكه خداوند خود اسناد اين گونه از علوم را به خود داده و ما قطع داريم كه خداوند نيّت جميع اعمال عباد را قبل از وقوع فعل از ايشان در لوح محفوظ فرموده و جميع اين ها در علمِ مكنون مخزون بوده ، چنانچه وارد شده كه چون ملكين اراده نزول در صباح و مسا نمايند «نسخ لهما إسرافيل عمل العبد من اللوح المحفوظ ، فيعطيهما
1.همان .
2.به هيچ مصدرى در اين مورد دسترسى نيافتيم .
3.آل عمران (۳) : ۱۴۲ .
4.ن.ك : تفسير الرازي ، ج ۶ ، ص ۲۱ و ۲۲ .
5.سبأ (۳۴) : ۲۱ .
6.آل عمران (۳) : ۱۶۶ و ۱۶۷ .