زيادتى عمر شد ، در لوح محفوظ ثبت شده است آن زيادتى عمر ؛ چون علم تابع معلوم است ، نه اينكه چون در لوح محفوظ ثبت شده كه چنين خواهد كرد و چنان خواهد شد ، به اين جهت آن فعل به اين نحو به عمل مى آيد و آن ثمره را مى كند ؛ زيرا كه علم علّت وجود معلوم نيست .
و ثانياً مى گوييم كه : اغلب مردم به محض اينكه مى شنوند از مخبر صادق ، كه كردن فلان عمل موجب حصول فلان علم است ، متقعد آن مى شوند و آن آثار را مربوط به آن مؤثّرات مى دانند ، چنانكه مى بينيم كه اغلب مردم اعتقاد به تأثير دعا و صدقه ، بلكه بسيارى از تطيّرات و تفألّات دارند و هيچ بار ، اين تشكيك و شبهه به خاطر ايشان نمى گذرد كه اگر مقدّر است كه خدا عمر يا ولد يا صحّت و شفا عطا كند و در لوح محفوظ ثبت شده ، خواهد شد ، من چرا دعا كنم و تصدّق كنم ، همچنانكه در طاعات و عبادات نمى گويند كه : خداى تعالى عبادات را فرموده است كه به جهت آن ما بهشت برويم ، اگر مقدّر است بهشت برويم ، خواهيم رفت ، هر چند طاعت را نكنيم و و اگر مقدّر نيست ، نخواهيم رفت ، هر چند بكنيم ، يا اينكه بگويند كه : حاجت نيست به موعظه واعظها و امر به معروف و نهى از منكر ؛ زيرا كه اگر مقدّر است كه ما طاعت و معروف را بجا بياوريم ، يا معصيت را ترك كنيم ، آن را خواهيم كرد و اين را ترك خواهيم كرد و ثمرات بر آن مترتّب مى شود و حاجتى به ترغيب وعّاظ و آمرين به معروف نيست ، خصوصاً در وقتى كه اصل تكليف و وجوب آن را دانسته باشند و بنابراين پس فايده عُظمى ، همان قيام به وظايف اَعمال حسنه و ترك سيّئات خواهد بود و خود آن اعمال ، فوايد بسيار بر آنها مترتّب مى شود و قطع نظر از حصول مطلوب از آنها ، مثلاً دعا كردن عبادت است و اظهار خشوع و تذلّل است كه به سبب آن ، كمال و قرب به جهت بنده حاصل مى شود ، خواه آن مطلبى كه بنده مى خواهد مصحلت بنده باشد يا نه و خواه حقّ تعالى مستجاب كند آن دعا را را يا نه ، پس همين قدر كه اكثر بندگان از اين لوح فايده مى برند ، از براى فايده آن كافى است كه بعض