پس مراد از مثل قول حقّ تعالى : «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ»۱ اين خواهد بود : مرا بخوانيد در مطالب خود ، كه من شما را محروم نمى كنم و نااميد نمى كنم ، نه اينكه بعينه آنچه خواسته ايد مى دهم و ديگر اينكه بندگان مريض اند و حقّ تعالى طبيب و حكيم است و گاهى بنده در مطلبى صلاح نفس الأمر خود را نمى داند و در نظر او چنين مى نمايد كه مصلحت او در آن است كه از خدا مى طلبد و حكيم على الإطلاق و طبيب رؤوف رحيم البتّه آنچه مضرّ است به حال مريض به او نمى دهد ، و لكن او را خوشحال مى كند و محروم نمى كند ، پس هر گاه امر ممكنى است و صلاح بنده در دادن خود همان مطلب است ، در همان وقت كه خواسته است آن را به او عطا مى كند و اگر صلاح در تأخير باشد ، به وقت ديگر در دنيا چنان مى كند و اگر در هيچ كدام صلاح نيست ، عوض آن را مى دهد در دنيا و اگر صلاح او نباشد در آخرت مى دهد ، يا در هر دو جا مى دهد ، پس در بَدا هم مى تواند شد كه مصلحت ، همان تحريك و ترغيب به آن اعمال خير باشد ، تا عوض آن را به هر نحو كه صلاح داند عطا كند و بعضى اوقات هست كه از فوايد لوح محو و اثبات ، همان خبر دادن پيغمبر است به مطابق آن لوح در اوّل بار و بعد از آنكه خلاف آن ظاهر شد ، آن پيغمبر درصدد تفحّص از جهت آن برآيد ، تا ظاهر شود سبب آن ، تا بر بندگان واضح شود و باعث مزيد رغبت آنها شوند ، مثل آنكه حضرت عيسى خبر داد از مردن آن عروس در شب زفاف و تخلّف كرد و بعد از آنكه درصدد تفحّص برآمد مارى در زير فراش او ظاهر شد كه ريگى در دهان داشت و به سبب تصدّقى كه در آن شب كرده بود ، حقّ تعالى رفع موت از او كرده بود ، يعنى آن نقشى كه بر لوح محو و اثبات شده بود كه او در آن شب مى ميرد ، معلّق و مشروط بوده در لوح محفوظ به اينكه اگر تصدّق نكند مى ميرد و بعد از آنكه نمرد به سبب تصدّق ، بر حضرت عيسى ظاهر شد كه آن حكم مطلق مشروط و معلّق بوده به عدم تصدّق و بر مردم هم ظاهر شد كه آن شخص تصدّق كرده بوده و باعث رغبت