يعنى اينكه : اين صور فايضه بر مقرّبين ، ممكن نيست كه مخالف واقع باشد ، و لكن صور استنباطيّه كه افاضه شده است بر ساير مجرّدات از حيثيّت توجّه به اسباب و ملاحظه مقدّمات ، پس مطابق بودن آنها با واقع و مطابق نبودن آنها مخزون است در نزد خدا ؛ به جهت آنكه اين علم موقوف است بر اطّلاع كامل بر جميع مصالح جزئيّات اشيا و ممكن نيست براى غير خدا و مقدّم مى دارد از آنها آنچه را مى خواهد به حسب مصالح مخفيّه كه نمى داند كسى آنها را به غير او ، هر چند نظر به اسباب و صورت هايى كه در اين الواح ثبت شده ، بايست متأخّر باشد و همچنين مؤخّر مى دارد از آنها آنچه را مى خواهد ، هر چند نظر به اسباب بايست برخلاف آن باشد و اثبات مى كند آنچه را خواهد .
و مرتبه چهارم خود موجودات عينيّه اند بذواتها ؛ چون كه در مرتبه اثبات حاضرند بالذات در نزد فاعل آنها . پس اينها را نيز علم خوانند و شبهه نيست در اينكه علم به اين معنى هم متغيّر و متبدّل مى شود و به اين اعتبار هم صفحه كائنات ، لوح محو و اثبات است .
و از آنچه گفته شد معلوم شد كه به هيچ وجه تغيّرى در صفات ذات جناب اقدس الهى راه ندارد و اين تغيّرات راجع مى شود به صفات فعل و در آن هيچ غائله نيست .
تمام شد حاصل آنچه از بعض فضلاى متأخّرين نقل كرديم .
و بدان كه اين قول با قواعد شرعيّه مخالفت تمام دارد و با اخبار ائمّه اطهار موافقت ندارد ، بلكه مخالف اجماع مسلمين است و جمع كثيرى از فقها دعوى اجماع مسلمين كرده اند بر اينكه افلاك ، صاحب نفوس اراديّه نيستند ، بلكه دعوى اجماع بر تكفير قائل به آن از كلام ايشان مكرّر است و چگونه تواند شد كه حقّ تعالى امور عالم كون و فساد را موكول كند به نفوس جاهله كه مصالح امور بر آنها مخفى مى ماند و نظام عالم را به آنها واگذارد كه آنچه رو دهد از لوازم حركات و نتايج بركات آنها باشد؟! و حال اينكه حقّ اين است كه افعال عباد ، مخلوق خود عباد است و آنچه غير افعال عبادست همگى مخلوق جناب اقدس الهى است ، چنانكه از آيات قرآنى و احاديث معصوميّه مستفاد مى شود ، حتّى آنكه جناب امير المؤمنين عليه السلام در بعض خطب