كوه و كُتَلِ راه علم و عمل (امريه) - صفحه 430

چرا گفتنى است.
گفت : بنابر اين ارتفاع امان از عقل لازم آيد و اين بالاتّفاق باطل است.
گفتم : لانُسلّم كه ارتفاع امان از عقل لازم آيد ، بلكه چيزى كه لازم مى بايد بر اين تقدير ارتفاع امان است از احكام و مسائل و دلايلى كه احتمال مى رود كه رهبر به تحقيق آن قوّه واهمه باشد و عقل برهنمونى قوّه واهمه و غير آن پى به آن برده باشد. امّا هر گاه در حكمى ثابت شود كه رهبر به آن عقولى است كه انوارش از ظلمات نادانى و هَواجس نفسانى و غواشى امكانى مبرّا و معرّاست ، هر آينه كمال وثوق و نهايت امان به آن باشد و تصديقش واجب و اطاعتش لازم بود و راه شكّ در آن نبود ؛ چه عقل حجّت خدا و سراج نهى است ، چنانچه در مجلّد اسرار اشرار و مجلّد جبر و اختيار به تكرار سمت تفصيل يافت.
گفت : پس چه فرق است ميانه گفته من و گفته تو؟ يعنى چنانكه در هر گفته من احتمال خلاف واقع مى رود و در آن بيم خطاست و مى تواند بود كه رهبر به تحقيق آن ، عقل نباشد ، در گفته تو نيز اين احتمالات راه دارد؟!
گفتم : فرقى است بسيار ؛ زيرا كه گفت و گوى اين ضعيف در مثل وجود صانع است كه چون اثبات آن به شرع انور ممكن نيست ، ناچار بر پروردگار لازم و واجب است كه به رحمت شامله و حكمت كامله خود قوّه عاقله را از شرّ وهم و عادت و غواشى طبيعت و وسوسه و شيطنت در حفظ و حمايت خود قرار دهد والّا اَمان از عقل برخيزد و چون ثبوت آن به شرع ممكن نيست ، از ارتفاع امان از عقل ، در آن حرج ، بلكه هرج و مرج لازم مى آيد و از اين ، نقص در ذات واجب لازم آيد به خلاف مسأله جناب شما كه از اين مقوله نيست.
يعنى دانستن لازم نيست و علم به آن وجوب ندارد و بر تقديرى كه چنين باشد ، چون ثبوتش از شرع ممكن است بر خدا لازم نباشد تقويت عقل در ادراك آن ، بلكه در چنين مسأله رجوع به شرع بايد نمود ، هر گاه از شرع دانسته شد فهوالمطلوب ، والّا توقّف در آن اولى باشد.

صفحه از 536