كوه و كُتَلِ راه علم و عمل (امريه) - صفحه 434

بلكه چنان است كه قاضى ما فرموده :

لو كان إشراك الخلائق مطلقامع الربّ شركا فهو عامّ البليّة
وإلّا فلا إشراك لو قال قائلبإيجادهم بعض الاُمور بقدرة۱
آرى آنچه از كلام بعضى از معتزله ظاهر مى شود كه خدا قادر نيست بر اينكه بنده را از اراده اش برگرداند و ميانه او و فعلش مانع شود شرك است و تفويض به اين معنى ، باطل است و به گمان فقير ايشانند مفوّضه كه احاديث در مذمّت ايشان مستفيض است و ايشان در اصلِ شبهه با قدريّه شريكند و هر دو فرقه مشركند ، چنانكه در فصل پنجم بيايد.
ديگر گويند : اراده و قدرت عباد هر گاه علّت باشد ، اضطرار عباد لازم آيد ؛ زيرا كه ممكن ، تا به حدّ وجوب نرسد وجود نمى يابد كه : «الشّيءُ ما لم يجب لم يوجد». و در جواب اين شبهه ، بعضى مقدّمه مسلّمه مذكوره را منع كرده اند و چاره اى به غير اين نديده اند و بعضى چاره اى ديگر كرده اند.
و مشهور در جواب اين شبهه چنان است كه گويند : واجب شدن فعل به سبب اراده ، منافى مقدوريّت فعل نباشد ، بنابر اينكه قدرت مقدّم است بر اراده و منافاتى ميانه وجوب بعدى و امكان قبلى نباشد ، پس صدور فعل از عباد ممكن بود ، نظر به فعل و واجب بود نظر به اراده ، كما في الواجب.
و حاصل اين جواب آن است كه : در صورت علّت بودن قدرت و اراده عباد ، از مقدّمه مذكوره ايجاب لازم آيد ، نه اضطرار و ايجاب ؛ هر گاه به اختيار باشد منافى اختيار نباشد ، بلكه مؤكّد و مقرّر اختيار بود.
مؤلّف گويد كه : اين جواب هر چند مشهور و در كتب حكميّه و كلاميّه مسطور است والحقّ در تبكيت خصم و در دفع شبهه او به تقرير مذكور ، به غايت پر زور

1.ن.ك: إحقاق الحق، ص ۳۱۱. مراد از قاضى ما، شهيد قاضى نور اللّه تسترى (د ۱۰۱۹ ق)، صاحب إحقاق الحق است.

صفحه از 536