كوه و كُتَلِ راه علم و عمل (امريه) - صفحه 446

المثانى ، ثانى اثنين كتاب اسرار قرآنى.
و چون منع مقدّمه متقدّمه و تجويز ترجيح بلامرجّح و تخلّف معلول از علّت تامّه باطل شد ، استشكالى كه مولانا به جهت آن مرتكب اين منع و تجويز شد به حال خود باقى باشد، فمثلُه كمثل من قدح طرفا من القدح ليصلح الطرف الآخر منه الذي قد قدح ؛ و اگر چه ساير سخنان نيز كه ديگران در دفع استشكال گفته اند تمام ناقص و ناتمام است ـ چنانكه در فصل اوّل گفتيم ـ امّا نه مثل سخن مولانا ، خصوصا سخن بكر داماد و از آن آسان تر و بسامان تر سخن مؤلّف به عجز معترف كه شنيدى.
پس بشناس قدر آن را كه دفع اشكال به اين غايت تا به اين غايت، از احدى به نظر نرسيده و به هر كه برخورده ام به اين برنخورده و پى به آن نبرده [است].

فصل دوم : در ذكر مذهب صوفيّه

اوّلاً ببايد دانست كه صوفى نيست مگر كسى كه معتقد باشد به يكى از اين سه چيز : وحدت و اتحّاد و حلول ؛ چنانكه در اقليم اوّل از كتاب سبعه در رساله منفرده بيان كرديم و در اينجا به همين قدر اكتفا مى نماييم كه : اتّحاد نزد محقّقان ايشان عبارت است از نيستى ، چنانكه گفته اند :
شعر :

اتّحاد اينجا فنا از هستى استدر ظهور نور وحدت پستى است
و بنابر اين اتّحاد ، غلوّى در وحدت بود ، لكن عارف باده نوش سلسبيلى ملّا احمد اردبيلى به عكس اين گفته 1 و تحقيق حقّ در رساله مذكور شده است.
و چون اين جمله دانستى ، بدان كه صوفيّه مى گويند : آنچه مى شود از خير و شرّ ، خواه افعال بندگان و خواه غير افعال بندگان ، تمامى مظهر صفات خداست.
چنانچه ملّا جامى گفته :

تا حقّ شود او بجمله اوصاف عيانواجب بود آنكه ممكن آيد به ميان

1.حديقة الشيعة ، تصحيح صادق حسن زاده ، ج ۲ ، ص ۷۵۰ ، باب در ذكر مذاهب صوفيه.

صفحه از 536