كوه و كُتَلِ راه علم و عمل (امريه) - صفحه 447

ور نه بكمال ذاتى از عالميانفرد است وغنى چنانكه خود كرده بيان
و أيضا در جاى ديگر گفته :

اى صاحب عقل و دانش و بينش و هُشاز نسبت افعال بخود باش خمش
نيكو مثلى شنو مكن روى تُرُشثبّت العرش اوّلاً ثمّ انْقُش
و ديگران نيز گفته اند :

در كون و مكان ، فاعل مختار يكيستدارنده وارنده اطوار يكيست
از رودن عقل گر برون آرى سرروشن شودت كين همه انوار يكيست
و گاهى گويند : چنانچه نى از خود تهى شده و هر چه از صوت به وى مضاف است از نغمات و الحان ، في الحقيقه صادر از صاحب وى است نه از وى ، همچنين واصلان نيز بالكلّيه از وجود خود خالى شده اند. هر چه بديشان منسوب است ، از افعال و اخلاق و اوصاف كمالات حضرت حقّ است كه در ايشان ظاهر شده و ايشان را مرتبه مظهريّت پيش نى و به اين مناسبت اينكه كلمه «نى» در بعضى معانى به معنى نفى است نيز نفى وجود خود كرده اند و به عدم اصلى خود بازگشته اند ؛ گاهى خود را تشبيه به نى كنند و گويند : «ما چه ناييم و نوا در ما زتو است».
ملّا حسين كاشفى در رشحه دوم از نهر ثالث ، از عين اوّل ، از كتاب انتخاب انتخاب مثنوى 1 گويد :
بدان كه جبر چهار است :
جبر جزئى : و آن ضدّ اختيار است و سالك را در بدايت حال يقين بايد دانست كه نفس او را اختيارى هست كه امر و نهى و وعد و وعيد بر آن متفرّع است كه : إنَّ النفسَ لأمّارةٌ بالسوء و امير بى اختيار نباشد و اگر چه حقيقةً ايشان مجبورند ، امّا از مجبوريّت خود آگاهى ندارند.
و جبر تيقّن : و آن در مرتبه توحيد افعال است.
و جبر تخلّق : و آن در مقام توحيد صفات است و متوسّطان در اين مرتبه

1.لب لباب معنوى ، حسن بن على واعظ كاشفى بيهقى سبزوارى (د ۹۱۰ق).

صفحه از 536