كوه و كُتَلِ راه علم و عمل (امريه) - صفحه 448

مجبوريّت خود را مشاهده مى كنند.
و جبر كلّى : و آن را جبر تحقّق خوانند و در مرتبه بقاى بعد الفناء است و اين اَخصّ خواصّ راست و در اين مرتبه جبر و جابر و مجبور يكى باشد.
و باز اينجا اختيارى رو نمايد و چنانچه در بدايت مختار بود ، اينجا نيز باشد ، امّا نه چنان.
و حضرت مولوى در بيان جبر جزئى مى فرمايد :

جمله عالم مقرّ در اختيارامر و نهى اين بيار و آن بيار
جبريش گويد كه امر و نهى لاستاختيارى نيست اين جمله خداست
در خرد جبر از قدر رسواتر استزانكه جبرى حسّ خود را منكر است
اختيارى هست ما را بى گمانحسّ را منكر ندارى شد عيان
سنگ را هرگز نگويد كس بياداز كلوخى كس كجا جويد وفا
آدمى را كس نگويد هين پسريا بيا اى گور تو در من نگر
امر و نهى و خشم و تشريف است عيبنيست جز مختار را اى پاك جيب
اينكه فردا اين كنم يا آن كنماين دليل اختيار است اى صنم
جمله قرآن امر و نهى است و وعيدامر كردن سنگ مرمر را كه ديد
هيچ دانى هيچ عاقل اين كندبا كلوخ و سنگ خشم و كين كند
اوستادان كودكان را مى زنندآن ادب سنگ سيه را كى كنند
هيچ گفتى سنگ را فردا بياگر نيايى من دهم بد را سزا
خالقى كو اختر گردون كندامر و نهى جاهلانه چون كند؟
حكايت در بيان بطلان مذهب جبر و اثبات طريقت اختيار كه مذهب مختار اين است. مثنوى :

آن يكى بر رفت بالاى درختمى فشاند آن ميوه را دزدانه سخت
صاحب باغ آمد و گفت اى دنىاز خدا شرمت بگو چه مى كنى
گفت از باغ خدا بنده خداگر خورد خرما كه حق كردش عطا

صفحه از 536