كوه و كُتَلِ راه علم و عمل (امريه) - صفحه 449

عاميانه چه ملامت مى كنىبخل بر خوانِ خداوند غنى
گفت اى اينك بياور آن رسنتا بگويم من جواب بوالحسن
پس ببستش سخت آن دم بر درختمى زد او بر پشت و پايش چوب سخت
گفت آخر از خدا شرمى بدارمى كشى اين بى گنه را زار زار
گفت از چوب خدا اين بنده اشمى زند بر پشت ديگر بنده اش
چوب حق و پشت و پهلو ملك اومن غلام و آلت فرمان او
گفت توبه كردم از جبر اى عياراختيار است اختيار است اختيار
چون نه رنجورى سرت را برمبنداختيارت هست بر سبلت مخند
در هر آن كارى كه ميلت هست بدانقدرت خود را همى بينى عيان
وندران كارى كه ميلت نيست خواستخويش را جبرى كنى كين از خداست
ترك كن اين جبر را كه بس تهيستتا بدانى سرّ سرّ جبر چيست
سرّ جبر آن است كه موجد همه افعال خداست ، امّا ميان فعلى كه به اختيار از بنده صادر مى شود و عملى كه بى اختيار از او واقع مى شود ـ في نفس الأمر ـ تفاوتى هست ، چنانكه حضرت مولوى در مثنوى مى فرمايد :

يك مثل اى دل پى فرقى بيارتا بدانى جبر را از اختيار
دست كان جنبان شود از ارتعاشوانكه دستى را بجنبانى زجاش
هر دو جنبش زافريد حق شناسليك نتوان كرد اين با آن قياس
زان پشيمانى كه جنبانيديشمرتعش را كى پشيمان ديديش
بخت عقل است اين چه عقل حيله گريا ضعيفى را برد آنجا مگر
كرد حقّ و كرد ما هر دو ببينكرد ما را هست آن پيداست اين
گر نباشد فعل تو اندر ميانپس مگو كس را چرا كردى چنان
فعل حق افعال ما را موجد استفعل ما آثار فعل ايزداست
زانكه ناظر حرف بيند يا غرضكى شود يكدم محيط دو عرض
گر بمعنى رفت عاقل شد ز حرفپيش و پس هر گز نبيند هيچ طرف

صفحه از 536