كوه و كُتَلِ راه علم و عمل (امريه) - صفحه 452

جبر نيز به اقسام سه گانه مذكور باطل است ؛ زيرا كه مبنىّ است بر مظهريّت اشيا كه در صدر فصل گذشت و مبتنى است بر قدر لازم و قضاى حتم ؛ چنانكه حافظ گويد : «در كارخانه عشق از كفر ناگزير است» و اين فاسد است.
و حديث حضرت امير المؤمنين عليه السلام بعد از سفر صفّين شاهد است و مستندى ندارد ، نه شرعا و نه عقلاً ، مگر حديث : «وإنّه ليتقرّب إليّ بالنوافل حتّى اُحبّه ، فإذا أحببتُه كنتُ سمعه الذي يسمع به ، وبصره الذي يبصر به ، ولسانه الذي ينطق به ، ويده التي يبطش بها».
ملّاى روم گويد :

گفت نوح اى سركشان من من نيممن بجان مُردم بجانان مى زيم
چون بمردم از حواسّ بوالبشرحق مرا شد سمع و ادراك بصر
چون كه من ، من نيستم اين دم زهوستپيش اين دم هركه دم زد كافر اوست
و اشاره به اين نوع كلمات است قول مرحوم شيخ بهاء الدين در اربعين :
لأصحاب القلوب في هذا المقام كلمات سرّيّة ، و إشارات سرّيّة ، وتلويحات ذوقيّة ، تعطّر مشام الأرواح ، ويحيي رَميم الأشباح ، لا يهتدى إلى معناها ولا يطّلع على مجراها إلّا من أتعب بدنه في الرياضات ، وعنى نفسه بالمجاهدات ، حتّى ذاق مشربهم وعرف مطلبهم. ۱
و حقّ اين است كه اين حديث دلالت ندارد بر جبر صوفيّه و اين لفظ قالب آن معنى نيست ؛ چه مدلول حديث اين است كه : بعد از آنكه بنده به آن مرتبه بلند رسد ، خدا به جاى چشم و زبان و گوش او كار او مى كند ، نه به اين آلات او كار خود كند ؛ مثلاً پيش از اين حالت به آلت چشم مى ديد ، در اين حالت به نور خدا مى بيند ، كه: «المؤمنُ ينظر بنور اللّه » ۲ و بر اين قياس [است] ساير حواسّ ، بلكه ساير اجزاى بشريّت.
اساس : و جبر صوفيّه بعكس اين است ، يعنى بنده در آن حالت آلت خدا مى شود و خدا كه به زبان بى زبانى خود حرف مى زد در آن حالت به زبان او حرف مى زند ؛

1.الأربعون حديثا ، بهايى، ص ۲۷۶.

2.عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج ۲ ، ص ۶۱ ، باب ۲۱ ، ح ۲۵۰.

صفحه از 536