كوه و كُتَلِ راه علم و عمل (امريه) - صفحه 459

امّا به اين گفتارها جزم به تصوّف او نتوان نمود ؛ زيرا كه چنانكه در صدر فصل گفتيم تصوّف نيست مگر قول به وحدت ، يا اتّحاد ، يا حلول ؛ و بعضى از سخنان او كه در ظاهر از اين وادى است آن هم از راه استاد است ، چنانكه معذرت آخوند ملّا محمّد باقر از پدرش (كه شاگرد او بود) به اين محمل منادى است.

كى زند آن مست جز حرف صوابكه زجام حق چشيد است او شراب
آرى از اينكه اين مرض مسرى است ، لهذا به بعضى ديگر از ما مثل عرفى و حافظ و قاضى و فيض سرايت كرده است ، امّا وزرش بر صاحبانش باشد ، چنانكه در كتاب اسرار قرآنى در مطاعن عامّه گفته ام كه :
صار من أمراضهم هذا المرض مُسريّا في بعضنا المتأخّرين ، فأضّلوهم ، ولكن وزرهم ليس إلّا لاُولاء الحاملين حمر سخّرها اللّه لنا نحن ما كنّا لهم بالمقرنين. اين است كه آخوند فيض در حديث يا آدم هذه أشباح أفضل خلائقي وبريّاتي ، هذا محمّد وأنا الحميد المحمود في فعالي ، شققت له اسما من اسمي؛ وهذا عليّ وأنا العليّ العظيم ، شققت له اسما من اسمي إلى آخر ما ذكر من هذا القبيل اشتقاقا به ظهور صفات. در مظاهر و ابناى مظاهر از ظاهر معنى كرده است.
موافق قول جامى كه گفته : شعر :

چو بندى از تصاريف شئون چشمتو را مصدر نمايد عين مشتق
همانا بر خرد باشد محقّقمع الفارق قياس حق بمشتق
چه مشتق مصدرى باشد مصرّفتو خود دانى تصرّف نيست در حق
أنا الخالق كه در خطبه شنيدىنباشد از كلام شاه اصدق
بدو معنى بود اين نفى امّهيكى زين دو بسى باشد مدقّق
لهذا مشتبه شدن آن به باطلبسى حق مثل آن گرديد ناحق
و در حديث : «اعرفوا اللّه باللّه »۱ معنى اهل نقول و معنى اهل عقول هر دو را ردّ نموده و از هر دو دست تصرّف كشيده ، به معنى اهل تصوّف چسبيده ، آنجا كه در كتاب

1.الكافي ، ج ۱ ، ص ۸۵ ، باب أنّه لايعرف إلّا به ، ح ۱.

صفحه از 536