كوه و كُتَلِ راه علم و عمل (امريه) - صفحه 468

و احتجاج عايشه به قضا و قدر و اعتذار او در گناه خود ، به قولش «أمر قضى عليّ» عذرى است از گناه بدتر.
شعر :

قضا را دست پيچ خود كند از كجروى نادانگناه خويشتن را كور دايم بر عصا بندد
پس غرض عايشه از اين معذرت ، هر گاه اين باشد كه گناه من امرى است كه به قضا اجر يافته است بر من و :

با دست قضا ستيزه نتوان كردنبا مشت علاج نيزه نتوان كردن
پيشتر دانستى كه در افعال اختيارى عباد ، قضاى حتم و قدر لازم نمى باشد ، با قطع نظر از آنچه گفتيم كه : قضا تابع است ؛ و هر گاه غرض اين باشد كه گناه من چون به قضاست لا محاله خير باشد ، كه : «الخيرُ فيما يقضى اللّه » ۱ بر آن قياس كه از حضرت آدم در جواب حضرت موسى عليه السلام بيايد ، اين قياسى است معَ الفارق و وجه فرق نيز در همانجا بيايد.
و اگر مطمح نظرش اين است كه آنچه بر بندگان به قضا اِجرا يافته خداى تعالى سؤال نخواهد نمود ايشان را از آن ، چنانكه فرموده اند : إذا كان يوم القيامة وجمع اللّه الخلائق سألهم عمّا عهد إليهم ، ولم يسألهم عمّا قضى عليهم.۲
عارف باده نوش سلسبيلى مولانا احمد اردبيلى در شرح و بيان اين حديث مى فرمايد :
هر گاه روز قيامت شود و حقّ تعالى خلايق را در عرصه محشر جمع آورد ، سؤال خواهد نمود از بندگان عهدى را كه به ايشان در روز عهد و ميثاق ـ كه روز «ألَسْتُ بِرَّبِكُمْ» باشد ـ كرده و سؤال نخواهد نمود از آن چيزهايى كه به قضا و قدر اجرا يافته ؛ چه در آن روز به موجب «أَلَسْتُ بِربِّكم قالُوا بَلى» ؛ ۳ از بندگان پرسيده بود كه : آيا من پروردگار شما نيستم؟ و همه اقرار به پروردگارى او و اعتراف به بندگى

1.شرح إحقاق الحقّ ، ج ۱ ، ص ۲۸۱.

2.كنزالفوائد ، ج ۱ ، ص ۳۶۷ ؛ كشف الغمّة ، ج ۲ ، ص ۱۷۸.

3.اعراف (۷): ۱۷۲.

صفحه از 536