كوه و كُتَلِ راه علم و عمل (امريه) - صفحه 476

مراد مفوّضه باشند و از بعضى ظاهر مى شد كه مراد جبريّه باشند.
و حديث حضرت امير المؤمنين عليه السلام بعد از معاودت از صفّين ، به گمان فقير ظاهر در ثانى است ، واللّه يعلم.
مؤلّف گويد كه : از تضاعيف آنچه پيشتر گفتيم معلوم شد كه قدريّه به نصّ اهل لغت و ظاهر احاديث ، بخصوص حديث يونس بن عبدالرحمان و به مقتضاى جمع ميانه احاديث و آيات ، نيستند مگر منكران قدر ؛ و منكران قدر كجا و اشاعره كجا؟!
و امّا حديث حضرت امير المؤمنين عليه السلام كه به آن مستظهر شده است و قدريّه را در آن حديث ، ظاهر در اشاعره و جبريّه گمان كرده است ، به گمان فقير قدريّه در آن حديث ، موافق سؤال و به مقتضاى ظاهر حال ، اشاره است به قائلان قدر لازم و قضاى حتم مذكورين در اوايل آن حديث و ايشانند كه قدريّه اين امّتند ، چنانكه پيشتر گفتيم.
و قدريّه به اين معنى اگرچه با اشاعره در بسيارى مفاسد شريكند ـ چنانكه مفوّضه با قدريّه اصل شريكند ـ لكن غير اشاعره اند. بالغرض والتقدير كه قدريّه در اين حديث ناب ، اين معنى داشته باشد يقين است كه در احاديث متقدّمه و نظاير آنها تاب اين معنى ندارد ، خصوص حديث يونس بن عبدالرحمان ، پس حمل ساير احاديث بر اين معنى وهم محض است و هم چنين است آنچه در وجه تسميه اين دو فرقه و فرقه مفوّضه به قدريّه گفته است ؛ چه اين موقوف است بر آنكه لفظ قدريّه به معنى قائلان به قدر باشد و قدر به يكى از دو معنى او بود و نه چنين است ، چنانكه پيشتر دانستى ، بلكه نسبت قدريّه مانند نسبت خصى است ، يا مانند نسبت كرسى است.
ففي شرح الرضي :
إذا كان لنا تأنيث لفظيّ كغرفة وبشرى وصحرا ، ونسبة لفظيّة ككرسى ، فلا بأس أن يكون لنا تعريف لفظيّ. ۱
و همچنين است آنچه در وجه تشبيه اين سه فرقه به مجوس گفته است ، خصوص

1.قمر (۵۴) : ۴۸ و ۴۹.

صفحه از 536