كوه و كُتَلِ راه علم و عمل (امريه) - صفحه 485

الشيء إنّه في شيء واحد. 1
و چون اين جمله دانستى ، بدان كه حقّ محاكمه اين است كه گوييم : اينكه معتزله فعل بنده را از بنده مى دانند نه از خدا ، اگر غرض ايشان نفى فاعليّت خدا است به اين معنى كه فاعل فعل بنده ، خود بنده است نه خدا ، قبولش لازم و ردّش غير جايز چنانكه دانستى و اگر غرض نفى مطلق علّيّت خداست در فعل بنده ، ردّش لازم و قبولش غير جايز ؛ لوجوب انتهاى سلسلة الحوادث إليه تعالى ؛ و اينكه اشاعره فعل بنده را از خدا مى دانند هر گاه غرضشان اين است كه خدا بنفسه فاعل آن است ، انكارش لازم و قبولش غيرجايز و هر گاه غرض علّيّت خدا است به اين معنى كه فعل بنده در سلسله استناد و صدور ، منتهى به خداست ، قبولش لازم و ردّش غير جايز و آنچه از تتبّع كلام طرفين ظاهر مى شود مثل آنكه اشاعره در ردّ معتزله مى گويند كه : اگر بنده مستقلّ باشد شرك لازم آيد و معتزله در جواب مى گويند كه : هر گاه خدا بنده را قدرت داده باشد و او را مستقلّ گردانيده باشد شريك او نخواهند بود ، چنانكه از همين قاضى در جواب قاضى اشاعره گذشت ، آن است كه نه غرض معتزلى نفى علّيّت خدا است و نه مراد اشعرى فاعليّت خدا بالمعنى المعروف. چيزى كه هست اين است كه چون فاعل در عرف و عادت مباشر و علّت قريبه را گويند و شيخ اشعرى خدا را با اينكه علّت بعيده و غير مباشر است فاعل گفت ، از اينجا امر بر مردم مشتبه شد و گمان كردند كه شيخ اشعرى خدا را مباشر و علّت قريبه فعل مى دانند.
پس معتزله زبان طعن گشودند و مفاسد آن را بيان نمودند و اصحاب شيخ اشعرى به گمان آنكه دفع اين مفاسد توان نمود راه اعتذار پيمودند و در تصحيح فاعليّت خدا بالمعنى المعروف وجهها فرمودند.
والحقّ تمام ناتمام و توجيه لا يرضى به صاحب الكلام ، بلكه وجهش همان است كه اكنون گفتيم و محقّقان علماى اماميّه نيز كه به غور سخن اشعرى رسيده اند بر آنند ،

1.الكافي ، ج ۲ ، ص ۱۵۶ ، باب صلة الرحم ، ح ۲۸.

صفحه از 536