كوه و كُتَلِ راه علم و عمل (امريه) - صفحه 510

لما ظهر أنّ خالق العاصي ـ سيّما إذا لم يكن خلقه للمعصية ـ ليس فاعلاً للمعصية ، كما يعرف العاصي، ويعترف به.
مثلاً زيد ، اگر عمرو را كاتب خود گرداند وآلات و ادوات كتابت آنچه شايد و بايد به او دهد ، به اين شرط كه عمرو در تمام عمر همين براى او كتابت كند ، معلوم است كه آنچه عمرو بنويسد خواه براى زيد و خواه براى غير زيد ، كلمه اى از آن را نتوان گفت كه زيد نوشته است و فاعل آن نوشتن زيد است.
پس هر گاه زيد فاعل نباشد ، با اينكه اقرب است از خدا در علّيّت ، هر آينه خداى تعالى كه علّت بعيده است به طريق اولى فاعل نباشد ؛ اين است كه گفتيم : سخن سلطان در اين بيت ظاهرش فاسد است ؛ چه مقتضى آن است كه مثال ربّ العباد و عباد در افعال ، مثال متكلّم و عوامل نحويّه باشد در اعمال ، چنانكه اعمال اين عوامل به اعمال متكلّم است هر يك از آنها را حَسَب ما كانَ عليه و در حقيقت عامل متكلّم است نه عوامل ، همچنين افعال عباد نيز به اعمال ربّ العباد باشد قدرت و اراده هر عبدى را حَسَب ما كانَ عليه و فاعل في الحقيقه ربّ العباد باشد نه عباد و نه چنين است ، بلكه موافق ابياتى كه در خاتمه از حضرت امام كاظم عليه السلام بيايد، حقّ تعالى را به هيچ وجه در فاعليّت مدخليّت نيست و اصلاً در اصل صنعت دخلى ندارد ، گو بعضى شرايط و اسباب وآلات و از آن جمله نفس فاعل و قدرت او معلول حقّ تعالى باشد.
والحاصل : قول سلطان العلماء در اين بيت و من تبعه به فاعليّت حقّ تعالى فاسد است و تمام اين ابيات اين است :
بيت :

آنچه از نقد عمل قلب مرا حاصل بودچون شمردم همگى سكّه آن باطل بود
گفتم از دست قضا سكّه باطل نسزدراست ديدم كجى قلبى آن از دل بود
دانه در خاك گهى خوب و گهى بد رويدعيب زارع چه كنى عيب تو را در كل بود
خواهش ما و تو گرچه اثر خواهش اوستخواهش او همگى از كشش قابل بود

صفحه از 536