كوه و كُتَلِ راه علم و عمل (امريه) - صفحه 511

خار اگر بر نكشيدى به رخ گل خنجرباغبان سوختنش را ز كجا قايل بود
بنده را دخل نه در جرم و عقاب مولاهركه اين داشت روا جاهل لايَعقل بود
ليك قابل نكند بى اثر فاعل كارخاك بى زارع از او زرع كجا حاصل بود
يك سررشته بدست تو و ديگر با اوستكشش ذات تو و كوشش او داخل بود
آنچه را قابل آن بوده دادند بتوبشنو از من كه حق مسأله بر سائل بود
فعل از فاعل و تاوان عمل بر قابلحلّ اين مسأله بر معتزلى مشكل بود
اين سخن معنى «لا جبرَ ولا تفويض» استبنده لعل لبى شو كه به اين قايل بود
خوب را بد نتوان كرد بدان را نيكواصل ايجاد من و تو اثر فاعل بود
طينت كافر و مؤمن نشنيدى كه جداستگرچه اين صورت نيكو همه را حاصل بود
غرض از كن مكن اظهار لياقتها بودزانكه داننده اسرار نهان عاقل بود
مؤلّف گويد : حاصل معنى ما قبل سه بيت آخر اين است كه : در فعل بنده نه خدا مستقلّ است كه بى مدخليّت قدرت و اراده بنده باشد و نه بنده مستقلّ است كه بى مدخليّت قدرت و اراده خدا باشد ، بلكه اراده و قدرت خدا و قدرت و اراده بنده هر دو در فعل بنده مدخليّت دارند.
لكن اصل كار حدّ ذات بنده است، گو قدرت و اراده اش اصل مباش و اين سخن در تحقيق «أمر بين أمرين» همان سخن ما قبل آخر سخنان است كه گذشت با آنچه در آن است و تكرار در كار نيست.
شعر :

سخن گر چه باشد چو آب زلالز تكرار خيزد غبار ملال
و قول او كه «حق مسأله بر سائل بود» اشاره است به آنچه گفته اند :
شعر :

چون قوابل جمال بنمودندمستعدّان سؤال فرمودند
طلب فعل خود بخود كردندهريكى حكم خود بخود كردند

صفحه از 536