كوه و كُتَلِ راه علم و عمل (امريه) - صفحه 518

رجاى واثق و وثوق صادق كه بعد از اين وقعى از اصل شبهه و مجموع آنچه در دفع آن گفته اند ، در نظر عبرت بين نماند و حلّ اين مسأله را به غير اين نداند.
شعر :

مى رسد آخر بتقريب سخن صاحب دلىدر زمان ما گر اهل دل نباشد گو مباش
و ملخّص اين سخن آنكه : اصل كار در جميع اطوار ـ چه در گفتار و چه در كردار و چه در رفتار ـ خود بنده است ، خواه در كارخانه قدر و خواه در كارخانه قضا و قدر بر طبق قابليّت و بر وفق ماهيّت بنده است و بنده خواه طالح و خواه صالح ، قادر بر طاعت است و طاعت علامت سعادت است چنانكه معصيّت علامت شقاوت است ، امّا هيچ يك از اين دو علامت ، مستلزم هيچ يك از آن دو نيستند و طاعت بر فرضى كه صاحب آن شقى باشد بى مزد نيست چنانكه معصيّت بر فرضى كه صاحبش سعيد باشد بى مزد نيست ، فعليك بالطاعة ، وإيّاك والمعصية.
سدّ سكندر : در منع از خوض و غوص در قدر ، از تضاعيف آنچه در اين باب از خود و از اصحاب نوشتيم ، معلوم طلّاب صواب شد كه حلّ اين مسأله بالاخره منجرّ به قدر مى شود ؛ چه اكثر شرايط و اسباب و آلات فعل كه از آن جمله وجود فاعل و قدرت اوست معلوم حقّ تعالى است و از اين لازم آيد كه افعال قبيحه كه معلول اين معلولات است معلول حقّ تعالى باشد ، گو افعال حقّ تعالى نباشد و حقّ تعالى فاعل آن نبود و اين از همه گذشته اعانت بر اثم و اغراى به قبيح باشد.
و در دفع اين اشكال چند وجه گفته اند و بهترين وجوه آن است كه گوييم : چون عالم ، عالم تكليف است ، لهذا حقّ تعالى علل افعال عباد را تمامى بين بين و ذو جهتين آفريده است.
هر يك از اين علل حتّى خود بنده نيز جهت خيرى دارد ، و جهت شرّى و اين علل بين بين و ذوجهتين را بنده خود به سوء اختيار خود وسيله معصيت مى گرداند.
پس اكثر علل معصيت ، اگر چه منتهى به واجب تعالى است ، امّا نه از اين جهت كه

صفحه از 536