كوه و كُتَلِ راه علم و عمل (امريه) - صفحه 527

عدم وقوع را نشايد ، چنانكه لؤلؤ صدف تقوى بعد از ذكر اين روايت گويد : ممكن است كه مراد اين باشد كه چون حقّ تعالى مرا براى زمين خلق كرده بود نه براى بهشت و حكمتش مقتضى آن بود كه من در زمين باشم ، لهذا عصمت خود را از من بازگرفت تا من به اختيار خود مرتكب ترك اولى شدم.
دوم آنكه : از عدم وقوع علم ازلى جهل مى گردد ، چنانكه شارح صالح ربّانى مازندرانى در شرح حديث «لا يجد العبد طعمَ الإيمان حتّى يعلم أنّ ما أصابه لم يكن ليخطئه ، وما أخطأه لم يكن ليصيبه». 1 گفته است كه :
لتيقّنه بأنّ ما أصابه علم اللّه أزلاً بأنّه يصيبه ، فيستحيل أن لا يصيبه وما أخطأه علم اللّه أزلاً بأنّه لا يصيبه ، فيستحيل أن يصيبه كلّ ذلك ؛ لاستحالة أن يصير علمه جهلاً. هذا فيما لا اختيار للعبد فيه ، مثل الصحّة والسقم ، والحسن والقبح ، والطّول والقهر إلى غير ذلك ظاهر ، وأمّا في فعله الاختياري مثل الصلاة وتركها والشرب وتركه والقتل وعدمه إلى غير ذلك ، فكذلك علمه تعالى في الأزل ، فكلّ ما يقع فلابدّ من أن يقع لما ذكر ، ولكن علمه ليس علّة لوقوعه ، بل تابع له. 2 انتهى.
مؤلّف گويد : هيچ يك از اين دو وجه دلالت ندارد بر مدّعاى مستدلّ ؛ چه مدّعا اين است كه چون خطاى آدم پيش از خلق او نوشته شده بود ، لهذا عدم وقوع را نشايد.
و وجه اوّل دلالت دارد بر اينكه خطاى آن حضرت بى حكمت نبود ، امّا اينكه عدم خطا بى حكمت بود تا وقوع را نشايد ، فلا.
و وجه دوم اوّلاً ممنوع است به اينكه از عدم وقوع لازم آيد بذاته جهل خدا ؛ زيرا كه سخن در نوشته خدا است نه به علم گذشته خدا و ثانيا مدفوع است به اينكه بعد از آنكه آن حضرت ترك خطا مى نمود در علم ازلى ، نيز ترك خطا گذشته مى بود نه فعل خطا ، تا به ترك خطا علم ازلى جهل شود. اين است كه در جواب رباعى مشهور خيّام گفته ام :
رباعى :

تو مى خورى و هر كه چو تو ناشايستمى خوردن تو بزعم او مى بايست

1.الكافي ، ج ۲ ، ص ۵۸ ، باب فضل اليقين ، ح ۷.

2.شرح اُصول الكافي، مازندراني ، ج ۸ ، ص ۱۹۳.

صفحه از 536