محلّ خود مقرّر شده و نيز اگر دانستن وجوب بعضى از واجبات ، از معرفت وجوب اوّل واجبات حاصل نشود ، لازم است كه وجوب چيزى را اعلام كنند كه منجرّ و مفضى به معرفت وجوب آن واجب شود .
مجملاً معرفت وجوب واجبات اگر كسى باشد و به تأثير و سعى مكلّف حاصل شود ، آخر الأمر منتهى به معرفت وجوب چيزى چند مى شود كه مفضى به معرفت اوّل شود و آن معرفت كه به او منتهى شده ، كسى نمى باشد ، بلكه موهبتى مى باشد ، خواه آن معرفت موهبتى يك معرفت باشد و خواه معرفتهاى متعدّد باشد و هر گاه ابتداى معرفت از جانب خدا باشد ، باقى معرفت هاى ضروريّه به وسيله آن معرفت متبدا حاصل شود ، مى توان گفت كه : معرفت از خداست و عبد را در آن دخلى نيست و موافق متعارف اهل لسان است .
و به عبارتى ديگر ، مختصرتر اينكه اگر معارف الهى به كسب و سعى عباد حاصل تواند شد ، هر گاه ايشان ندانند كه سعى در تحصيل آن كردن امرى است ضرورى ۱ ، ممكن است كه آن را مهمل گذارند و به اكتساب آن نپردازند ، پس لازم است كه ايشان را اعلام كنند كه فكر در اين معارف ضرور و ناگزير است و همچنين كه به ايشان وجود و حيات داده ، معرفت وجوب فكر و نظر را نيز به ايشان بخشد ، تا او بعد از معرفت وجوب فكر و نظر ، اگر اهمالى كند ، معذور نباشد و حجّت الهى بر او تمام باشد .
و ممكن است كه مراد ، معرفت احكام شرعيّه بوده باشد و معنى اينكه عباد را در او تأثيرى نيست آن است كه عباد ، آن احكام را از پيش خود نمى توانند دانست ، و تا وحى الهى نباشد و پيغمبران آن ۲ را به مكلّفين القا و تلقين نكنند محال است كه آنها به عقل خود او را دريابند ؛ چرا كه احكام شرعيّه مانند حلال بودن معاملات مشتمل بر مرابحات و حرام بودن ربا و سود خوردن امر مخفى است و عقل بشرى بى اينكه از ۳