غير مخلوط به نحوى از انحا و ذرّه اى از ذرّات عدمين ، كه نيستى حقيقى و مفهوم بوده باشد ، لازم آيد بودن او همه شيئى و دارايى او همه كمالات را و جامعيّت او جميع صفات را با وحدت حقيقيّه و بساطت صرفه ؛ فقدْ وردَ أنّه الشيء بحَقيقة الشيئيَّة ۱ ، با آنكه نيست هيچ يك از اين اشيا ، كَما وَردَ أنّه شيءٌ لا كالأَشْياء ۲ ؛ و الّا در مرتبه ذات اگر فاقد وجودى از وجودات و كمالى از كمالات و ظهورى از ظهورات باشد ، لازم مى آيد كه صرف وجود و تمامش وجود نبوده باشد ، بل مركّب از وجود كمالى و صفتى و عدم كمالى و صفت اُخرى ۳ .
پس با آنكه تركيب لازم مى آيد ، مستلزم امكان و حدوث و انتهاى بما بالذات ديگر است و مفروض منتهى إليه بودن او بود .زينهار زينهار از اين سخنان ، به گمان رسد كه موجودات عالم امكان سراى بى نقصان متّصف به هزار عيب و شين حدوث و امكان و خباثات و نجاسات ظاهر و باطن را راه به عالم ذات كبريايى بوده باشد ، كلّا و حاشا ، دستم بريده و زبانم لال ، چشم و گوشم كر و كور باد ، اگر اين مقصود بود ۴ .
در حقّ من به درد كشى ظنّ بدمبر كالوده گشت خرقه ولى پاك دامنم
و بل مقصود اين است كه حقّ ـ سبحانه تعالى ـ اشيا را مِن حَيث الوجود والكمال داراست به نحو اعلى و اشرف ، به حيثيّتى كه نه اشياء در آن مرتبه و نه صفات لايق ايشان در آن مرتبه ؛
چه نسبت خاك را با عالم پاكچه نسبت ذرّه را با ربّ ارباب
ميان ماه من تا ماه گردونتفاوت از زمين تا آسمان است
1.ن.ك : الكافي ، ج ۱ ، ص ۶۳ ، ضمن ح ۵ ؛ التوحيد ، ص ۱۰۴ ، ح ۲ .
2.ن.ك : الشافي في الإمامة ، ج ۱ ، ص ۸۴ .
3.در حاشيه نسخه :
مؤثّر در وجود الّا يكى نيستدر اين حرف شگرف اصلاً شكى نيست
4.در حاشيه نسخه :
سيه رويى ز ممكن در دو عالمجدا هرگز نشد واللّه أعلم