آيه «ولايت» از ديدگاه مفسّران - صفحه 10

اشکالات مفسّران اهل سنّت بر ادّعاي شيعيان

اشکال اوّل

چه کسي گفته که اين آيه، در شأن امير مؤمنان نازل گرديده است؟ رواياتي به دست ما رسيده که در آنها داستان‌هاي ديگري در مورد شأن نزول آيه، بيان شده است (مفاتيح الغيب: ج12 ص382 ـ 383).

اشکال دوم

در متن داستاني که در مورد شأن نزول اين آيه شريف در باره علي عليه السلام بيان مي‌شود، مواردي وجود دارد که با واقعيت سازگاري ندارد:
يک. بنا بر اصالت حقيقت ما بايد معناي ظاهر آيه را به معناي حقيقي آن حمل کنيم. بنا بر اين، مقصود از زکات در آيه شريف، زکات واجب است و اگر اين گونه است، پس آن داستان نمي‌تواند صحيح باشد؛ زيرا اوّلاً زکات بر علي عليه السلام به علت تنگ‌دستي ايشان واجب نبوده است و خود آن حضرت به فقرشان افتخار مي‌کردند و همچنين بنا به گفته مفسران، آيات سوره دهر، در شأن آن حضرت و خانواده گران‌قدرشان نازل گرديده است و اگر بنا بود آن حضرت بدون احتياج خود، به مسکين و يتيم و اسير کمک نموده باشند، ديگر وجهي نداشت که در اين آيات از ايشان ستايش شود (همان: ص386).
دو. همچنان که در کتاب‌هاي فقهي بيان شده، مشغول شدن به عمل منافي با نماز، موجب بطلان نماز مي‌شود. دادن زکات در نماز هم عملي منافي با نماز است؛ زيرا اشاره کردن به نيازمند تا متوجّه شخص نمازگزار گردد و درآوردن انگشتري از دست و دادن آن به فقير، فعل کثير محسوب شده و فعل کثير هم تنافي با اقامه نماز دارد و از شأن امير مؤمنان عليه السلام به دور است که در هنگام اقامه نماز، مرتکب عملي شود که موجب بطلان نمازشان گردد (همان جا).
سه. در بحث زکات بيان شده است که چيزي که زکات داده مي‌شود بايد مقدار آن معلوم باشد، در حالي که انگشتري که در داستان امير مؤمنان به فقير مي‌دهد، يک چيزي است که قيمت و مقدار آن، مجهول است و با آن نمي‌توان زکات واجب را ادا نمود ( تفسير سور آبادي: ج1 ص582).
چهار. در کتاب‌هاي روايي شيعيان نقل شده که تيري به پاي امير مؤمنان رفته بود و در آوردن آن، موجب تحمّل درد شديد بود. بدين سبب گفته شد که تير را در حال نماز از پاي آن حضرت بيرون آورند؛ زيرا ايشان در حال نماز، متوجّه چيزي به غير از راز و نياز با معبود خود نيست. با اين توصيف، آيا مي‌توان تصوّر کرد که چنين شخصي در حال نماز، متوجّه فقيري شود و در همان حال انگشتري خود را درآوَرَد و به آن شخص بدهد؟ ( تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان: ج2 ص606).

صفحه از 19